سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

راه دیگری نیست

منشین، ز جا برخیز، راه دیگری نیست

بستیز، یا بگریز، راه دیگری نیست

یک حلقه در گردن، چنان آونگ از دار

یا در ستم آویز، راه دیگری نیست

نامی به تاریخ از تو خواهد ماند، بگزین

شیرویه یا پرویز، راه دیگری نیست

 

وقتی سم اسب مغول سرخ است از خون

جز جنگ با پرویز راه دیگری نیست

گر طالب عطر بهاری، همتی کن

بگذر از این پائیز، راه دیگری نیست

باید که لاجرعه بنوشی شوکران را

از کاسه ای لبریز، راه دیگری نیست

یا دامن رنگین به بر کن، یا حذر کن

زاین خلق رنگ آمیز، راه دیگری نیست

 

سقف افسانه ها

حنجره بسته، هیچ روزن نیست

معبری هم برای شیون نیست

چشمۀ شعر باز جوشان است

لیک حرفی برای گفتن نیست

روشنای نگاه نرگس رفت

سخنی بر زبان سوسن نیست

گفته ام با زبان مادریم:

مادرم هم زبان با من نیست

دامن از خون و اشک آلوده است

پاک تر زاین، به شهر، دامن نیست

پا به پایم بیا که بگریزیم

کرۀ ارض جای بودن نیست

بپریم از ستاره بالاتر

خاکدانی فضای مسکن نیست

زیر سقف فسانه ها خفتیم

غافل از آن که قصه مأمن نیست

به پری های قصه دل بستیم

در جهان غیر دیو ریمن نیست

دل به امید گرم می ماند

سرد چون دل، نه دی، نه بهمن نیست

آن قَدَر تیر فتنه باریده است

که به تن غیر زخم جوشن نیست

نی، خطا گفته ام که زان همه تیر

جوشنم هست و در درون تن نیست

هفت طرح پیاپی

طرح یک

شاید که بغض پنجره ها یک روز

از اشک های این

            هشتاد ساله ابر بی باران

بگشاید و

            سیلاب خشم رود

                        دریای پر تلاطمِ انسان را

                                                موجی دگر شود

طرح دو

در خشمناکیِ طوفان و موج و باد

کشتی غوطه ور انسان

گه در فراز

            گاه در فرود

در این یگانه گسترۀ آبی وسیع

چشم انتظار غرق شدن در کجال این

                                    دریای بی کرانۀ تنهایی و غم است

طرح سه

از حیرت و تعجب این قصه های گُنگ
حتی دهان پنجره ها نیز

                        باز مانده است

طرح چهار

طرح عبوس خطوط موازی دیوار

در لابلای آن همه زردی خشت و سنگ

در چشم من نشانه ای از دوری من است

من با خودم

            همچون دو بند موازی این طرح گُنگ

هرگز بر این همه دوری

                        فائق نمی شویم

طرح پنج

در این ستبر بلند هزار سنگ

حتی دریچه ای

کی آشنا کند؟

            زندانیان همارۀ این برج کهنه را

            با نور سرخ گونۀ خورشید صبحگاه

طرح شش

آوازهای دور

و دست های پینه بستۀ پیران

                                    گره زده

از دور دست شب تاریخ، - یا تاریک

فریاد می شوند

طرح هفت

اینک امام صبح

اینک شکوه روشن چاشتگاه نور

اینک طلوع فجر

واینک .............. هزار اینک

یکی رها کندم

پرنده ای که ز پرواز خود جدا مانده است

هزار سال پریده، در ابتدا مانده است

نخورده تیری و بالش شکسته و زخمی است

قفس ندیده، ولیکن در انزوا مانده است

ورای حد خیال تو سقف پروازش

ولی به خاک نشسته، ز کوچ جا مانده است

یهودواره نشسته است و لوح ده فرمان

چنان دو وزنه سنگیش بر دو پا مانده است

نه مایل است که پر برکشد به اوج عروج

نه قادر است بماند، بگو چرا مانده است

میان ماندن و رفتن، نشستن و پرواز

میان لحظه تردید بال ها مانده است

نمازهای شکسته به موطنش خوانده است

خودش هنوز نفهمیده رفته، یا مانده است

یکی رها کندم، آن پرنده من هستم

پرنده ای که ز پرواز خود جدا مانده است

جیش می کنم

در مستراح شعر کهن جیش می کنم

من شاعرم، ز دول دهن جیش می کنم

یاران به قبر شهر کهن ریق می زنند

تنها در این مسابقه من جیش می کنم

با یاری درازی احلیل طبع خویش

بر باغ و کوه و دشت و دمن جیش می کنم

بر ریش هرچه شاعر نو تیز می زنم

بر فرق شاعران کهن جیش می کنم

اول به شاعران شهیر وطن، سپس

بر شاعران چین و ختن جیش می کنم

سرتاسر جهان، همه از غرب تا به شرق

بر لندن و ریاض و پکن جیش می کنم

از بس خورانده اند به ما شعر گند و شل

از صبح تا به شام لجن جیش می کنم

بلبل صفت به جمع همه شاعران منم

با چه چهم به زاغ و زغن جیش می کنم

سوزاکیم ز شعر پر از سوز شاعران

با درد و سوز و رنج و محن جیش می کنم

گفتی به شعر: زلف شکن در شکن خوش است

بر زلف پر زچین و شکن جیش می کنم

شعری خنک سروده ای از سردیش کنون

از جملۀ منافذ تن جیش می کنم

گر در بهشت یک تن از این شاعران رود

بر جوی های باغ عدن جیش می کنم

آن مرده ام، که بس که مرا روی داده اند

گستاخ گشته ام به کفن جیش می کنم

از شعر و وزن و قافیه تنگم گرفته است

بر شعر و سجع و نثر و سخن جیش می کنم

مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلات

بر فاعلات و مفتعلن جیش می کنم