در متن یک زمینه خاکی
یک آسمان ستارۀ خفته
دریای نخل های شکسته
یک کوه حرف های نگفته
در پای هر بخاری و طاقی
اینجا نموده اند تلاقی
اندام پاره پارۀ یاران
با ردّ چکمه های عراقی
اینجاست شهر خاطره هایم
اینجاست کودکی مسلّم
اینجاست یاد عشق و جوانی
اینجاست شهر خونی خرّم
دیدار شطّ و نخل شکسته
اشکم ز چشم خاطره بارید
شط میگذشت و زمزمه می کرد
آئید، نخل تازه بکارید