سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

آئینۀ من

گفتم بیا و آئینه بشکن

جامِ بلورِ تنهائی من

اما خودم هم، آئینه بودم

تنهائیم را، اما فزودم

آئینه بودن آئین من بود

بین دو مرآت تنهائی افزود

آئینه بگشود لب با شکایت

تنهائی از توست تا بی نهایت

گفتا که هرچند تنها بُدَم تک

بی تو مرا بود تنهائی اندک

یعنی که یک تن در بین ما دو

باید شکستن، یا من و یا تو

من شیشه بودم آئینه صد رنگ

من ساده او با ترفند و نیرنگ

من شیشه بودم آئینه سیماب

من بی پناه و آئینه در قاب

من شیشه بودم آئینه از سنگ

زآغاز پیداست پایان این جنگ

         *          *          *

در هر دو سوی آئینه من بود

من روح بودم، آئینه تن بود

من چون شکستم، آئینه شد پوچ

تصویر هم کرد، از آینه کوچ

من چون شکستم، تصویر بشکست

آئینه شد با تصویر همدست

         *          *          *

و اکنو سؤالی آئینۀ من

گو عاقلانه است این خود شکستن؟