سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

من ماندم

به یاد هجر آن دلبر به لب جان ماند و من ماندم

هزاران شیون و فریاد و افغان ماند و من ماندم

من و دل عهد بستیم از کسان مخفی کنیم این غم

دلم تا این زمان بر عهد و پیمان ماند و من ماندم

به خلوت اشک می ریزم، مبادا باخبر گردند

در این خلوت سرا اندوه انسان ماند و من ماندم

رقیبان تا که بویی نشنوند از این خبر عمریست

که بر روی جگر نقشی ز دندان ماند و من ماندم

همیشه بغض را خوردم، ولی رازم عیان شد چون

به مژگانم دوقطره اشک غلتان ماند و من ماندم

شبی در خانه خلوت داشتم در دل به در کوبید

گشودم در به رویش چشم، حیران ماند و من ماندم

درون خلوتم آمد به می خواری و پاکوبی

در آن شب تا سحر دلدار عریان ماند و من ماندم

تمام شب گمان کردم که این حوریه شیطان است

فریبم داد شیطان، گول شیطان ماند و من ماندم

سحرگه نیشخندی زد، که از من کام نستاندی

ز پیشم رفت، زان پس درد هجران ماند و من ماندم

ندانستم که این تصویر یار منتظَر می بود

خیال روی آن خورشید پنهان ماند و من ماندم

اگر نشناختم اورا و رفت اما از آن دیدار

به دستم خاتم نقش سلیمان ماند و من ماندم

از آن شب سال ها رفته است و هر شب تا سحرگاهان

مگر جز اندکی، ترتیل قرآن ماند و من ماندم

در این شب ها تمام آیه ها را خوانده ام، اما

به جا تنها یکی از آل عِمران ماند و من ماندم

که در آن دیدن رخسار آن دلدار دیرین را

سفارش ها به صبرِ اهل ایمان ماند و من ماندم

نظرات 1 + ارسال نظر
م..... دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 23:57

این متناتون همش مربوط به یه خاطره ست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد