سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

کوچۀ یاس و پرچین

معنی عشق شیرین من تو را می شناسم

یاد آن روز دیرین من تو را می شناسم

نیتی کن دو بیتی نذر این تنگ دل کن

ای غزل های غمگین من تو را می شناسم

مهربان عشق یعنی قلب تنگ صبورم

با دل من تو بنشین من تو را می شناسم

صورتت ماه من شد، شام را روشنی ده

ماه همراه پروین من تو را می شناسم

روح پاک مسیحا، معجز ناب موسی

نوح امواج سنگین من تو را می شناسم

همره ما بیا تا سرزمین شقایق

کوچۀ یاس و پرچین من تو را می شناسم

وقت گل چیدن آمد، فصل مِی خوردن آمد

ای گلِ نازِ گلچین من تو را می شناسم

نرگس از چشم تو باید خماری بگیرد

معنی عشق شیرین من تو را می شناسم

سکه ده شاهی زردم کجاست؟

پنجره، من، کوچه، بوی آسمان

چشم هایم مات، سوی آسمان

یک کبوتر، آه یاد کودکی

کوچه های شادِ شاد کودکی

پیرمرد دوره گرد کوچه ها

آلبالو خشک ها، آلوچه ها

تنبلی ها، مشق های رج رجی

خستگی، خطِ بدِ کج معوجی

مشق های روی کرسی، گردسوز

قصه های زیر کرسی تا هنوز

یاد آن مادر بزرگ پیر خیر

یاد آن عشاق بد تقدیر خیر

هر شبی یک قصه از صدها کتاب

قصه لیلی و مجنون، شعر ناب

قصة فرهاد و کوه بیستون

تیشه و فرق و سر و عشق و جنون

یوسف پاک و زلیخای پلید

ارسلان، فرخ لقا، دیو سپید

دختر زیبای نارنج و ترنج

ماه پیشانی و شادی بعد رنج

حال از آن قصه ها چی مانده است؟

عشق ها رفته است، پوچی مانده است

لیلی امروز لی لی می شود

پشت چشمش سبز و نیلی می شود

ماه پیشانیش جز اکلیل نیست

عشقش اما بی گِرَس تکمیل نیست

روبروی باغ ملت، عصرها

تا سحر در ننگ و ذلت، عصرها

قصه هامان غصه و رنج و تب است

این که یک شب از هزار و یک شب است

وه، هزار و یک شبم آمد به یاد

خاطر بابا بزرگم زنده باد

قصه ها را یک به یک از حفظ بود

حافظِ حافظ بُد و خود می سرود

شعرهای او هنوزم یاد هست

هم قصیده، هم نو، هم آزاد هست

می فزود آن شعرها سوز مرا

در غزل می گفت امروز مرا

می رسد روزی که عشق افسانه است

لیلی از مجنون خود بیگانه است

عمر عشق کوچه یک شب بیش نیست

عاشق صادق فقط دیوانه است

عشق را با پول باید زد محک

عشق یعنی آن چه در همیانه است

پول یعنی آبرو، یعنی شرف

هر که پولش بیش، او فرزانه است

دانش و فرزانگی یعنی که هیچ

علم با دریوزگی هم خانه است

عشق و عرفان، علم و دانش هیچ نیست

پول تنها دلبر جانانه است

آخ، بابای جوانمردم کجاست؟

سکة ده شاهیِ زردم کجاست؟

باز دیشب خواب او را دیده ام

قصه ای تازه از او بشنیده ام

بچه ها این قصه را هم بشنوید

قصه رنجی که نسل ما کشید

قصه از درد ز خود بیگانگی

قصه ها از دشمنان خانگی

قصه می دانم ز بابا بیشتر

من خودم هم قصه می گویم دگر

قصه از درد سترگ بچه ها

خود شدم بابا بزرگ بچه ها