سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

ته

تا انتهای تاریخ، آسیمه سر دویدیم

خود را پیاده دیدیم آن گاه که رسیدیم

مرکب نهاده بودیم در ابتدای این راه

هم پابرهنه رنج این ره به جان خریدیم

رفتیم تا کلاه خود را کنیم قاضی

سر داشتیم لیکن بر سر کُلَه ندیدیم

یعنی کلاهمان را از سر ربوده بودند

وقتی به حرف ایشان این راه را گزیدیم

می خواستیم خرقه بر سرکشیم از شرم

بودیم لخت و عریان، خجلت ز خود کشیدیم

گفتیم باز خوب است، هر چند لخت و عوریم

لیکن به همت خودشاهد به بر کشیدیم

در گوشمان ندائی پیچید و گنگ می گفت:

تاریخ تَه ندارد، ما خود به ته رسیدیم