سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

مراسم دهمین سالگرد "در حلقه رندان"

مراسم دهمین سالگرد "در حلقه رندان"

سکانس 1

غروب، داخلی، لابی ورودی تالار اندیشه

افرادی در گروه های 2-3 نفری ایستاده اند و صحبت می کنند

PAN روی افراد حاضر در سالن Zoom in روی پلاکارد کنار در ورودی تالار اندیشه

متن پلاکارد:


دهمین سالگرد "در حلقه رندان"

با حضور اساتید ارجمند مهندس کاوه و ناصر فیض

و آقایان: ابوالقاسم فردوسی، جلال الدین بلخی، مصلح الدین سعدی، محمد حافظ و ......


 

 

سکانس 2

غروب، داخلی، در ورودی تالار اندیشه

جمعیت نسبتاً کمی در سالن به صورت پراکنده نشسته اند.

دوربین از بین در ورودی نمای کلی سالن را نشان میدهد  و روی مولانا که پشت تریبون در حال شعر خواندن است Zoom in می کند و صدای مولانا به گوش می رسد که می خواند:

چنین بر مستیزید، ز دولت مگریزید

 

چه امکان گریزاست، که در دام کمندید

صدای تشویق شدید جمعیت، دوربین که به روی جمعیت Zoom out می کند. صدای مجری به گوش می رسد که دست پاچه شعر را قطع می کند و میگوید:

از شاعران محترم درخواست می شود فقط اشعاری را که قبلاً ارائه کرده اند قرائت کنند

در طول این مطلب دوربین مجدداً Zoom in می کند و مجری را نشان میدهد. با پایان جمله مجری Pan به مولانا

مولانا:

چون که ایشان خسروان دین بدند
سوی شادروان دولت تاختند

با غره دولت گو، هم بگذرد این نوبت

 

وقت شادی شد چو بشکستند بند
کنده و زنجیر را انداختند

چون بگذرداین نوبت،هم نوبت تب بیند

صدای تشویق شدید جمعیت، دوربین که به روی جمعیت Zoom out می کند. صدای مجری به گوش می رسد که باز شعر را قطع می کند و میگوید:

می بینم که آقای ابوالقاسم فردوسی وارد سالن شدند، ضمن عرض خیر مقدم به ایشان خواهش می کنم تشویقشان کنید.

در طول این مطلب دوربین مجدداً Zoom in می کند و مجری را نشان میدهد. با پایان جمله ی مجری Pan به مولانا

مولانا:

اجازه می دادید شعر من تموم بشه، بعد خیر مقدمتان را می گفتید.

صدچشم شود حیران، درهاله این دولت

 

توگوش مکن این سو،هرکور عصایی را

صدای تشویق شدید جمعیت، دوربین که به روی جمعیت Zoom out می کند و Pan, Zoom in روی صورت فردوسی و پشت سر فردی که با او صحبت می کند. صدای مولوی پشت صدای اصلی شنیده می شود و صدای اصلی که فرد پشت به دوربین خطاب به فردوسی می گوید:

سلام، خیلی خوش آمدین. جسارتاً شعری رو که برای امشب آماده کردین بدین که ابتدا باز بینی بشه و بعد در صورت تائید قرائت کنید.

فردوسی: یکُم این که من شعر قرائت نمی کنم و سروده ام را می خوانم. دوم

بسی رنج بردم در این سال سی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
مفتش اگر که هنر مند بود

 

ندادم که شعرم بخواند کسی
که با من نگویند چون است و چند
کجا حال و روزم چنین گند بود

 و با حالت ناراحتی و قهر برمی گردد و سالن را ترک می کند

Pan, Zoom out روی سالن که همزمان با تشویق حضار و پائین آمدن مولانا از سن مجری می گوید:

اِ .... آقای فردوسی، کجا تشریف می برین؟ ما هنوز از شما استفاده نکردیم

صدای فردوسی از دور:

شما همان از سراینده های خودتان بهره بگیرید به بُوَد، که نه من خود شایسته بهره برداری شمایم و نه سروده هایم.

مجری در حالی که شانه بالا می اندازد:

در اینجا از جناب حافظ که زحمت کشیدند و از شیراز تشریف آوردن دعوت می کنم برای قرائت اشعارشون به پشت تریبون بیان

تشویق حضار و حافظ که از صندلی ای در میانه های سالن بلند می شود و با تمأنینه به سمت سن می رود

مجری: از اونجا که فرصتمون خیلی کمه خواهش می کنم آقایون شعرا سریع تر خودشون رو به تریبون برسونن

Zoom روی حافظ که با همان آرامی از پله ها بالا می رود و پشت تریبون قرار می گیرد. صدایی صاف می کند، میکروفون را تنظیم می کند، جرعه آبی از لیوان روی تریبون می نوشد و با آرامش زیاد و صدایی که به سختی به گوش میرسد می گوید:

اگر می دونستم اینقدر وقت کمه اصلاً نمی آمدم ولی حالا که تا اینجا اومدم یک دو بیت و3-4 تک بیت از چند غزلم را تقدیم می کنم

 

بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد
از بهر چل تومن غم یارانه جان دهیم

دولت آن است که بی خون دل آیدبه کنار

ماه اگربی تو برآید به دو نیمش بزنند

سمند دولت اگر چند سرکشیده رود

 

دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد

ورنه باسعی وعمل باغ جنان این همه نیست

دولت احمدی و معجزه سبحانی

ز همرهان به سر تازیانه یاد آورد

با خواندن هر بیت حضار با دست زدن و سوت کشیدن شدیداً حافظ را تشویق می کنند و در پایان در حالی که حافظ کاغذهایش را جمع می کند میگوید:

بیخود ذوق نکنید، این شعر ها مال 7 قرن پیش هستن.

دوربین حافظ را که از سن پائین می آید دنبال میکند صدای مجری شنیده می شود:

تا آقای سعدی که در بین سفرهای استانی ببخشید سفرهای دور دنیاشون یک سر هم به تهران زده اند به پشت تریبون بیان بیتی از مرحوم عطار رو تقدیمتون می کنم

چون نبد محمود را دولت مجاز

 

هرکجا می شد بدو می گشت باز

در این مدت دوربین حافظ را دنبال می کند و سپس روی سعدی که در ردیف اول نشسته Zoom می کند و او را هم تا تریبون دنبال می کند.

سعدی با قرار گرفتن پشت تریبون متن کامل غزل زیر را می خواند:

صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش

گوی خیری که توانی ببر از میدانش

چیست دوران ریاست که فلک باهمه قدر

آن خدائیست تعالی، ملک الملک قدیم

جای گریه‌ست برین عمرکه چون غنچهٔ گل

دهنی شیر به کودک ندهد مادر دهر

مقبل امروز کند داروی درد دل ریش

هرکه دانه نفشاندبه زمستان درخاک

گر عمارت کنی از بهر نشستن شاید

دست دردامن مردان زن واندیشه مدار

معرفت داری و سرمایهٔ بازرگانی

دولتت باد وگر از روی حقیقت برسی

خوی سعدیست نصیحت چه کندگرنکند


حاصل آنست که دایم نبود دورانش؟

که تغیر نکند ملکت جاویدانش

پنجروزست بقای دهن خندانش

که دگرباره به خون در نبرد دندانش

که پس از مرگ میسر نشود درمانش

ناامیدی بود از دخل به تابستانش

ورنه از بهر گذشتن مکن آبادانش

هر که بانوح نشیندچه غم ازطوفانش

چه به از دولت باقی بده و بستانش

دولت آنست که محمود بود پایانش

مشک دارد نتواند که کند پنهانش



و در پایان با تشویق حضار تریبون را ترک می کند

دوربین سعدی را دنبال می کند

صدای مجری: چرا به قول آقای شکیبا کچل کچل تشویق می کنید؟ و اینک از آقای سید حسن غزنوی دعوت می کنم تا اشعار خودشون رو ارائه کنند.

دوربین سعدی را نشان می دهد که به جای خود برگشته و چند نفر از حضار ردیف اول جلوی پای سعدی بلند می شوند و هم زمان دو نفر زیر بغل سید حسن غزنوی را می گیرند و کمک می کنند که به پشت تریبون بیاید

دوربین این سه نفر را تا پشت تریبون همراهی می کند و صدای مجری که می گوید:

ضمن تشکر از سید که با این حالشان تشریف آوردند که ما را به فیض برسانند البته منظور ناصر فیض نیست تا ایشان به تریبون برسند بیتی از مرحوم سلمان ساوجی را تقدیم می کنم

به اقبال آمد این دولت به پایان
ببخشیدم خطا کردم عزیزان

 

یکی شد عاقبت محمود و کردان
الهی عاقبت محمود گردان

صدای خنده حضار

سید حسن غزنوی با حالت اعتراض:

آقا شما من رو صدا کردین که با این حالم بیام و شعر بخونم یا وایسم و شعر خوندن شما رو گوش کنم؟ یک بند از ترکیب بند بلندم رو قرائت می کنم:

والا معز دولت اسفندیار پاک
شاه جهان ملک شه محمودراشناس
شاهان
وخسروان همه کان بوده اندوپس
پیش ازیقین ملک شه محمودرا شمر
هر کام و آرزو که سلاطین نتیجه اند
در ملک و عز و دولت و جاه ابد همی

 

کان شیر مرد، گویی محمود دیگر است
آرام جان ملک شه محمود را شناس
یاقوت کان ملک شه محمود را شناس
بیش ازگمان ملک شه محمود را شناس
در جمله آن ملک شه محمود را شناس
تو جاودان ملک شه محمود را شناس

صدای دست زدن تنک حضار در حالی که باز آن دو نفر آمده اند تا سید حسن غزنوی را از سن پائین ببرند و صدای مجری که می گوید:

بالاخره الحمد لله چند بیت شعر بی مسئله هم در این جلسه شنیدیم تا خیلی هم مورد اعتراض واقع نشیم و در پایان از حضرت استاد ارجمند جناب آقای مهندس کاوه دعوت می کنیم که اشعارشان را به سمع حضار برسانند

پس از نشستن سید حسن غزنوی دوربین مهندس کاوه را که در بین تشویق حضار با همان حرکات همیشگی و ادای احترام با سر، از پائین، فرز و چالاک از پله های سن بالا می آید و باز ادای احترام بالای سن پشت تریبون قرار می گیرد و بی مقدمه به خواندن اشعارش می پردازد 

در غم نان مادرم برای همسایه ها سبزی پاک می کرد، ولی برای کله گنده ها تره هم خورد نمی کرد!

و مرتباً مورد تشویق حضار قرار می گیرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
هانیه دوشنبه 17 شهریور 1393 ساعت 02:40

بلاخره نمردیم و در حلقه ی رندان را هم دیدیم. گاهی با خود می گویم ای کاش من هم ساکن تهران بودم و همیشه در این محافل ادبی شرکت می کردم. درباره شب شعرهای تهران مقاله ای تالیف کرده ام که 16 شهریور به چاپ رسیده در وبلاگم نیز قرار داده ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد