سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

لالایی 2

لالا لالا، لالا لالا گل پونه

میگن بابات سرش گرمه، تو میدونه

تنش میگن پر از زخمه، پر از ساچمه س

خوابیده رو زمین و غرق در خونه

کسی بیشتر از این چیزی نمی دونه

 

لالا لالا، لالا لالا گل کاشته

میگن یکی بابات رو خیلی دوس داشته

تفنگش رو گرفته تیر در کرده

تن بابت و از رو خاک ورداشته

وَ برده با خودش بی عذر و بی بونه

لالا لالا، لالا لالا گل پرده

بابات و برده دور و خاکشَ م کرده

وَ حتی پس نمیده نعش بابات و

نمی دونی چه دل سنگه، چه نامرده

ولی اسم بابات رمز خیابونه

 

لالا لالا، لالا لالا گل قالی

بابات رفته، ولی فردا تو خوشحالی

که با #زن_زندگی_آزادی امروز

به دنیای تهی از ظلم می بالی

لالا کن دخترم، امّید ارزونه

 

کاوه        ترابزون                 12/01/2023                   22/10/1401


#ژینا


دخترانی که تربیت کردید

سنشان بیشتر شد از پنجاه

پی "ارشاد" کیستید امروز؟

مردمانند یا شما گمراه؟

گاه در آینه کنید نگاه

من که بی دین و نامسلمانم

"اَیِّ ذَنبٍ"؟ اگر مسلمانید

در کدام آیه حکم او قتل است؟

"طالبان" کدام قرآنید؟

بر کدامین صراط می رانید؟

آی ای رهبران دین خدا

ای علی اسوه تان تمام و کمال

از چه رو دق نکرده اید هنوز؟

جان که بالاتر است از خلخال

آه از این آرزوی کال و محال

چون شما گفته اید گشت حرام

یک نخ مو برون ز بند عقال؟

چون شما برده اید گشت حلال

زر و سیم و تمام بیت المال؟

یادی از قصۀ عقیل و زغال

 

تهران 26 شهریور 1401


خوزستان خشکیده

از فتنۀ گُتوَند، مارون تا اَروند

لب‌های بی لبخند، خشکیده خشکیده

از ضعف طراحی، خشکیده جراحی

دریاچۀ ماهی، خشکیده خشکیده

خاکش نمک آلود، هم نیشکر نابود

هم بستراین رود،خشکیده خشکیده

تصویر تشویشم، افتاده در پیشم

پستان گامیشم، خشکیده خشکیده

خون‌تشنگان قابیل، لب‌تشنگان هابیل

کارون تا دزپیل، خشکیده خشکیده

تهران 1400/5/1

https://t.me/a_message_from_Kave/1660

رثا

چه کند با شکست جانکاهی؟

دل که خود می شکست از آهی

این فلک چیست؟ غیر بی مهری

آسمان چیست؟ غبر بدخواهی

کوه بود آن بلند دریا دل

چشمۀ دانشی، دل آگاهی

کوه ها هم فروفتادن را

تجربه می کنند گه گاهی

بی شکست اوفتاد کوه از پا

کم نشد از صلابتش کاهی

در نبودش سیاه پوش عزاست

از بلندای ماه تا ماهی

روز بی او شبی است بی مهتاب

شب نه، عمق سیاهی چاهی

راه ما سنگلاخ و بی نور است

کو چراغی و تابش ماهی؟

رهبر و رهنمای دل ها کو؟

بعد از او گمرهی است هر راهی

تهی چون سبوی ترک خورده

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

با یاد و احترام به قیصر امین پور و در سالروز سفرش

 

( سراپا اگر زرد و پژمرده ایم)

زِ رنگِ دو رنگان دل افسرده ایم

پُریم از همه وعده های تهی

تهی چون سبوی ترک خورده ایم

کنون نیستیم از تو اندوهگین

که تنها زِ دست خود آزرده ایم

به جای تراپیست، مالیده ایم

به جای دوا طعنه ها خورده ایم

به ما فخر مفروش ازآن جایگاه

ترا ما سرِ کار آوُرده ایم

و حتی کلیدی که در دست توست

خودِ ما به دست تو بسپرده ایم

من و ما دفاع از وطن کرده ایم

تو چون می زنی لافِ ما بُرده ایم؟

(گواهی بخواهید اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم)

چهل سال کافیست، پایین بیا

ز دوشی که بر آن ترا بُرده ایم

نشستی سَرِ گُرده مان چند گاه

از امروز گُردانِ بی گُرده ایم

ندامت اگر بس، که ما نادمیم

وگر نیست کافی، شکر خورده ایم

دلی پر ز حسرت، سری پر ز کین

(از این دست، عمری به سر برده ایم)

کاوه        ارزروم                  2019/10/30          1398/8/8