سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

بدم می آید

"مار از پونه من ازمار بدم می آید

یعنی از عامل آزار بدم می آید"

سطح این دایرۀ ارض تمامش از من

لیک از سوزن پرگار بدم می آید

همسرم گفت که یا می کشمت یا که بگو

که من از دلبر و دلدار بدم می آید

متنفر شده ام از همۀ نعمت ها

خوب، البته به اجبار بدم می آید

یک صد و بیست و سه میلیارد برای فقراست

من از این یِی شه و صنار بدم می آید

 

* این شعر نقیضه ای است بر غزل دوست عزیزم محمد سلمانی، که با همین مطلع است

 

بیسیم



حاج ششش حاجی نمی آید صدا؟

روسری اینجاست تنها درد ما

دشمن ما مانتوی بی دکمه است

بمب بشقابی است روی بام ها

استخوان هایت همین جا مانده ششش

تازگی از جبهه برگشتی شما

ششش حاجی ششش بیسیمــت نبود

بردیش با خود؟ شنیدی ماجرا؟

ششش حاجی، یاد تو هست آن دکل؟

حفظ شد با خون هوشنگ و رضا

اختلاس و دزدی اینجا ششش نیست

مانده بیرون زلف از حکم خدا

ششش حاجی پشت خط یک کم بمان

نیروی تازه نفس آمد ز را(ه)

چی؟ برادر، من فقط یک موجی ام

صبر کن، من، نه، چه جرمی، من؟ چرا؟

پشت خط، حاجی است آن جا در بهشت

ششش حاجی ششش حاجی ششش حا...

"کاوه" "کاوه" حاجیَم ششش "کاوه" ششش

"کاوه" هستی؟ ششش پس رفتی کجا؟