تلختر از بوسه

فرجام عشق از ابتدایش تلخ تر نیست

آغاز آن هم زانتهایش تلخ تر نیست

روزی گمان کردم دوای درد من اوست

امروز این درد از دوایش تلخ تر نیست

یک بار نامم را به لب آورد بی عشق

آگه شدم زهر از صدایش تلخ تر نیست

دیری شد و شیرین نشد کامم ز شهدش

کامم ز کار ناروایش تلخ تر نیست

هنگامه ای زآواز او برپاست اما

فریاد دوری از نوایش تلخ تر نیست

موزون ترین موسیقی از چنگش فرو ریخت

شکوای نی زآهنگ نایش تلخ تر نیست

رندانه بوسیدم لبش را، شوکران بود

دیگر فراغ از بوسه هایش تلخ تر نیست

دستی کشیدم بر تنش، دیدم به تحقیق

از سینه هایش هیچ جایش تلخ تر نیست

هیها کنان رفت آن که با فریاد آمد

هیهایش از بانگ رسایش تلخ تر نیست