باز می بینم که سَر خم کرده ای
باز هم از شرم سُرخم کرده ای
باز هم هی این در آن در می زنی
چاپلوسی را دمادم کرده ای
باز هم آمد رئیس تازه ای
دست و ابریشم فراهم کرده ای
حرمت خود را شکستی کم نبود؟
قدر یاران را چرا کم کرده ای؟
هیچ کس بی مایه تر از تو نبود
مایه خالی بود، در هم کرده ای