گرچه بر ما نکنی نیم نگاهی گاهی
شادم از یاد تو کاید صله گاهی گاهی
لوحش الله ترا، زان که نه تنها دل من
که کند مدح تو هر سنگ و گیاهی گاهی
نادم و سر به گریبان و غزل خوان و خراب
عاقبت بینیم اینسان سر راهی گاهی
ای فلک فرش مرا خاک زمین کردی و بس
نبُوَد بر سر ما جز تو کلاهی گاهی
هیچ درویش ندارد سر شاهی و کلاه
رشک درویش بَرَد حضرت شاهی گاهی
"مایۀ محتشمی خدمت درویشان است"
ما نخواهیم جز این حشمت و جاهی گاهی
از من روی سیه ای مه زیبا مگریز
جلوه بر ماه دهد شام سیاهی گاهی
زانوانم هوس باغ و تو شب دارند
خستگانند به هم تکیه گاهی گاهی
عقل اگر افسر زر باشد و عشق اَر پر کاه
ما نخواهیم به سر جز پر کاهی گاهی
دورم از خویش مکن، گرچه گناه آلودم
موجب قرب شود بار گناهی گاهی
لاجرم لب به لبت می نهم از فرط عطش
تشنه و راه کویر و سر چاهی گاهی
ماه من آه که مهری به دل سنگت نیست
سنگ هم نرم شود از تف آهی گاهی
نیت عشق، وضو گیر و دعا کن "کاوه"
کارها می کند این ورد پگاهی گاهی