
من و حافظ به کمک
هم:
ره
نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
چون سر و فرق
مطهر به چماقی بشکست
دلا
رفیق سفر بخت نیک خواهت بس
چماق لمپن شیراز
سد راهت بس
بَدا
شیراز و این دلواپسانش
خداوندا بکُش آن
شهربانش
سخندانی وخوشخوانی نمی ورزنددرشیراز
بیا تا با چماق
این بار مهمان را براندازیم