"ما گدایان بعد از این از کار و بار آسودهایم"1
چون
که دولت گفت و ما اطفال را افزوده ایم
نفت آمد بر سر سفره، پی یارانه ایم
بستنی
را خورده ایم و در پی فالوده ایم
جملگی مان مردمی دیندار و "روحانی" شدیم
گرچه
می گفتیم ما با خصلتی "محمود"ه ایم
پیشتر زان، جمله اهل "سید خندان" بدیم
پیشترتر
با رسول "هاشمی" خوش بوده ایم
پس
چه غم، چون هر که آید رنگ می گیریم از او
گو
به "داروین" کشف شد، ما حلقۀ مفقوده ایم
1- مصراع از عبید زاکانی
دمت گرم...
گل گفته ای همین طور است.
ما توکل کردهایم از اعتبار آسودهایم
آفتاب پرستیم و می رنگین پیموده ایم
شعرتان دردناک بود
ولی
.
.
نمیدانم شاید خوشمزه!
ممنون بابت مزه خوش تلخیش
سپاسگزارم