اکرمی،کاش بخوابی و کنم تا سحرت
پاسبانی، که ندزدند کلاه و کمرت
بگذرم زانکه رضایی نهدت بادمجان
دور قاب و به تملق بدود دور و برت
حیف از توست که هر بی سر و پایت بکند
به خطا راهنمایی، بشود راهبرت
روز میلاد تو کردند همه مردان راست
قد خود را، که ببینند به گهواره دَرَت
مادرت داد به هر کس که ز کوی تو گذشت
خبر از شادی و شوق و شعف و شور و شرت
پدرت نیز به هر رهگذر کوچه بداد
مژدگانی، که کند بر رخ زیبا نظرت
به درت می زدم از اول شب تا بکنم
نظری بر رخ زیبای چو قرص قمرت
به سفر رفتی و از دوری تو گشت بلند
این هوس تا که ببینیم به بار دگرت
بر تو آسان گذرد، چون نبود اصلاً تنگ
وقتت، اما چه کنم؟ تنگ دلم از سفرت
پشت خود را به هوی کردی و گفتی که بکن
به هوس پشت چو من، تا که نسوزد جگرت
تو دعایت همه این بود که من بر تو کنم
غمض عین و روم از دانشگاه هنرت
رفتم و باز می آیم که ترا پاره کنم
پرده عجب و غروری که شده پرده درت
چه عنوان مناسبی
زشت و زیبا سبکی در شعر فارسی است که در مصراع نخست هر بیت مفهومی زشت عنوان می شود و در مصراع دوم آن مفهوم به شکلی زیبا تغییر پیدا می کند