آفتابی تو، نه، سرمایۀ خورشید ز توست
آسمانی تو، که مهر و مه و ناهید ز توست
ذرّه خاکم و افلاک کجا جای من است؟
سفر ذرّۀ خاکی سوی خورشید ز توست
روضه خلد، ارم، جنّت و مینوی منی
به جَهَنَّم که دلم زان همه نومید ز توست
ماه من کاش که شَعرای یَمانی بودی
راه گم کرده ام و این همه تردید ز توست
یک مژه تا سحر از خواب نصیبی نبرم
خواب در چشم تَرَم غرقه جاوید ز توست
دارم امّید که در خواب ترا بینم باز
حال اگر خواب ز چشمم شده نومید، ز توست
خواب حسرت شده و دیدن رویا، هیهات
خواب و رویا همه از دیده چو کوچید ز توست
تو شدی مذهب و آئین و مرام و دینم
شرکم و کفرم و ایمانم و توحید ز توست
مست چون چشم تو، آشفته چو گیسوی توام
مذهبم عشق و امامم تو و تقلید ز توست
نازنین عید بود روز وصال من و تو
مژده وصل به عیدانه بده،عید ز توست
یک کلام تو شد آتش، به دل "کاوه" نشست
جای اشک آتش اگر از مژه بارید ز توست
من لطف ندارم من از بچگی به رک گویی معروف بوذم و البته واقعیت گویی بنابراین شک نکنین که کاراتون واقعا قشنگه و در غیر این صورت با انتقادم مواجه میشدین و من میشدم بی لطف ترین آدمی که تا حالا ندیدین
مشخصات بیشتر :
مهتاب 21 ساله از خطه سر سبز شمال "رشت"
دانشجوی سال سوم رشته علوم آزمایشگاهی هستم کافی بود؟
از آشنائی باهاتون خوشحالم
به امید دیدار
خیلی ناز بود
شما همیشه لطف دارید
کاش به جای "م....." مشخصه بیشتری از شما داشتم