در ادامۀ شعر دوست عزیزم، "عبدالله مقدمی نازنین"
می
شود پیدا در آمریکا، ولی
گه
"ترامپ" و گاه باشد "بوش" ، موش
موش
ماده هم فشن تر از همه است
می دهد موهای
خود را پوش، موش
توی
هر سوراخ ما سر می زند
تا بیابد حفره،
رفته توش، موش
این
فرار مغز بهر آدمی است
مانده در بطن
وطن، باهوش موش
موش
ها بهداشتی تر هم شدند
میرود در
"وان" و زیر "دوش"، موش
رد
پای کوچکی روی پنیر؟
راه رفته گوئیا
از روش، موش
موش
ها این دوره پررو گشته اند
می خورد حتی
عقاب و قوش، موش
همسر
من هم حسابی شد شجاع
دائماً پرسد
زمن: "پس کوش موش؟"
جملگی
گشتند بعد از انقلاب
جوی
های شهر گشته میکده
می دهد سر، بانگ
نوشانوش، موش
موش
مثل "عارف" از "قزوین" رسید
موش
نی، شیر است گر بازی کند
با دم گربه، چو
"بازیگوش موش"
این
زمان خوانند شیرش هرکسی
در شجاعت گر شود
الگوش، موش
دادم
از ترسم پنیری را به موش
گفت پررو:
"پس، بده گردوش"، موش
جیب
ما خالی و سرما می رسد
پوشد از
"خز" بهر بالاپوش، موش
گشته
ای "روئین تن" و "هرکولِ" شهر
تا به
"رستم" هم رسی می کوش، موش
کوفتم
شد پاچه، چون دیدم به ظرف
می خورد مغز و
زبان و گوش، موش
من ز
"لُر" ها انتظارم بیش بود
"بختیاری"
شیر بُد، "بهنوش"، موش
لغو
شد کنسرت ها اما هنوز
می نوازد
"تار" با "چاووش"، موش
موش
"خوش خواب" است، از آغاز شب
می کند لامپ مرا
خاموش، موش
این
هیولا توی جوی آب چیست؟
گشته قد هشت تا
خرگوش، موش
گربه
"صهیونیست" است از چشم او
"دم
کلفتی" گشته از بس خورده است
می گذارد روی آن
سرپوش، موش
عکس خود را می
کند روتوش، موش
موش
چاق و چله ای در جوی آب شهر بود
وارد شعرم شد و
کرد وزن آن مخدوش، موش
بود شعر
"کاوه" از روز ازل شعری وزین
گشته با اشعار نابم این زمان همدوش موش