ای معلم، ای فروغ جاودان کردگاری
ای معلم، ای تو از نسل رسولان یادگاری
ای معلم، ای ز تو اندیشه ام بالنده گشته
ای معلم، ای لب دانش ز تو پر خنده گشته
ای معلم، ای زبان از گفتن مدح تو قاصر
ای معلم، ای ترا محضر حرم من همچو زائر
ای معلم، ای همه دانشوران را پرورانده
ای معلم، ای به باغ دانش من گل نشانده
ای معلم، ای نثارت شعر "کاوه" چامه چامه
گوسپاست راچه سان گویم دراین کوته چکامه؟
استاد، مقامت را فرمود چنین مولا
مَن عَلَّمَنی حَرفاً قَد صَیَّرَنی عَبدا
اندیشة دانشور بالنده ز علم تو
در محضر تو رازی پرورده شد و سینا
در مَدرَسِ تو سعدی، شد سعدی شیرازی
وز مکتب تو آمد، فردوسی و مولانا
میراث رسولان است چون تربیت و تعلیم
اینک تو به کف داری، میراث رسولان را
در وزن نمی گنجد در وصف نمی آید
تفسیر کرام تو، از بس که تویی والا
گر "کاوه" کلامی هم گوید نبود جز تو
زیرا که زبانش هم با عشق تو شد گویا
راهی که از آن رویم هر روز
تا مدرسه بهر کسب دانش
بوده است برای بچه های
دیروز محل خوب گردش
سر تا سر سرزمین بومی
بازار و تمام خانه ها هم
کاینجا به کنار هم نشستند
بوده است درخت های درهم
نه مسجد و گنبد و مناره
نه کوچۀ تنگ بود و جاده
جنگل بُد و مردمان آن روز
در کومۀ پوشالی ساده
با مردم سرزمین بومی
از جنگل سبز ترس ها بود
جنگل همه شب شکارگاه
روباه و پلنگ و خرس ها بود
ترجمۀ آزاد از شعر "وینه" شاعر آمریکائی
دل ز عشقت بریدم و رفتم
ره دیگر گزیدم و رفتم
چون غزالی نواختی تو مرا
زان نوازش رمیدم و رفتم
بوسه از گونه هام دزدیدی
از لبت گل نچیدم و رفتم
شهد وصلت ز تو طلب کردم
زهر تلخی چشیدم و رفتم
در کلام تو مهر بود، ولی
از تو مهری ندیدم و رفتم
تا نگردم اسیرت ای کذاب
تند و چابک دویدم و رفتم
ناله کردی که بازگرد و مرو
ناله ات را شنیدم و رفتم
پرپرت کردم ای گل صدرنگ
کز کنارت وزیدم و رفتم
عاقبت ای نگار هرجائی
خوش ز دامت رهیدم و رفتم
در فراغت نبد خیالی، لیک
سوی پیری خمیدم و رفتم
راست گویم، دروغ چیز بدیست
از غم تو تکیدم و رفتم
ترک کردم تو را به حسرت و آه
لب به دندان گزیدم و رفتم
تیر عشقت به بال من بنشست
زاو به خون در تپیدم و رفتم
تا بدانجا که عارفان رفتند
پرده ها را دریدم و رفتم
دوری از تو جهنم است و بهشت
به بهایش خریدم و رفتم
"کاوه" می خواست بازگردد باز
بر سرش هی کشیدم و رفتم