سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

چاپلوسی

باز می بینم که سَر خم کرده ای

باز هم از شرم سُرخم کرده ای

باز هم هی این در آن در می زنی

چاپلوسی را دمادم کرده ای

باز هم آمد رئیس تازه ای

دست و ابریشم فراهم کرده ای

حرمت خود را شکستی کم نبود؟

قدر یاران را چرا کم کرده ای؟

هیچ کس بی مایه تر از تو نبود

مایه خالی بود، در هم کرده ای

سال هزار و سیصد و هشتاد و ...

بگذشت سالی سخت برما، سخت چون کوه

سال هزار و سیصد و هشتاد و اندوه

سال جسارت بر پیمبر، سال توهین

سال هزار و سیصد و هشتاد ونفرین

سالی که دنیا آن طرف بود این طرف ما

سال هزار و سیصد و هشتاد وغم ها

سالی که هر کیکی که ما پختیم شد زرد

سال هزار و سیصد و هشتاد وپر درد

سال گوانتانامو، سال بو غُرَیبه

سال هزار و سیصد و هشتاد وریبه

سالی که قو، می مرد دور از آب، بیمار

سال هزار و سیصد و هشتاد ودشوار

در باز کن، اینک می آید سال پیوند

سال هزار و سیصد و هشتاد ولبخند

سال تهی از جنگ و نفرت، خشم و نفرین

سال هزار و سیصد و هشتاد وشیرین

سال شکست آنفولانزای پرنده

سال هزار و سیصد و هشتاد وخنده

سال انرژی های خورشیدی و بادی

سال هزار و سیصد و هشتاد وشادی

سال امید و باید و رویا و شاید

سال هزارو ... بگذرم، خوابم می آید

قافیه هاشو خودت حدس بزن


قافیه های این شعر را خودتان حدس بزنید



ای که از تو گشت بزم ما جلی

خاکساریم ارچه ما جمله، ...ولی

ما مریدیم و تو هستی پیر ما

پس بیا بنشین به روی ... صندلی

باش امشب با دل و جان آیمت

خواب یا بیدار، در دم... گو بلی

چون رسم بر تو نگاهت می کنم

تا شود وقت پگاهت ... منجلی

از همه خوب و بد این زندگی

من ندیدم در تو غیر از ... خوشدلی

پرسشی دارد دل بی تاب من

سعی کن نازل نمائی ... مُعضَلی

من که از هجران تو بی حالتم

چون کشم بیرون ز تو این ... تنبلی


حالا "Ctrl+A" را بزن و حدساتو با قافیه های اصلی مقایسه کن

ای کاش ما آدم ها هم یک کلید "Ctrl+A" داشتیم تا هروقت سوءتفاهمی پیش می اومد اونو می زدیم و می دیدیم واقعاً تو ذهن طرف مقابلمون چه می گذره، و بر اساس برداشت های احتمالاً نادرست خودمون دیگران رو محک نمی زدیم

سگ و مسجد

لطفاً این شعررا به صورت ستونی بخوانید. ستون سمت راست ملمع فارسی ترکی و ستون سمت وسط همان شعر ولی ملمع فارسی لری است. در ستون سمت چپ هم ترجمه فارسی عبارات ترکی و لری را می توانید بخوانید.

عو،عو، عو زچپ گریخت به راست
یک چماق دگر فرود آمد
مؤمنین حلقه ای زده بودند
سگ بیچاره در سجود آمد

می زدندش به چوب ازهر سو
رمقی در تنش نبود دگر
نه گریزی، نه ناله ی دردی
باز هم چوب آمدش بر سر

نیه بودیلسیز حیوانی ووروسیز؟
این چنین گفت مرد رهگذری
پاسخش داد حجه الاسلام
تو ندانی و پاک بی خبری

رُفته بودیم با پر طاووس
شسته بودیم باگلاب که جست
رَفت درمسجد طهور این سگ
که زسرتابه پای اونجس است


رهگذر کرد یک نگاه عمیق
عاقل اندر سفیه وار به وی
گفت با نیشخند معنی دار
آدوی گُیمی سان آخون دا؟هِی

هر آدام بو سوزی بیلیر دلیه
اوشاقا، کفلیه هَرَج یوخدی
بیل بوایت دَه اُعقل ودانیش یخ
کِه
گِتدیپ مسجده اوزون سوخدی

مَنَه باخ که عاقیل لیم بو قَدَر
تَزَه لَر دَ تَپیز دَن گلدیم دا
بیر ایله عومر آلدیم آلله دان
مسجده گت مدیم من آی مالاّ


 

عو،عو،عوزچپ گریخت به راست
یک چماق دگر فرود آمد
مؤمنین حلقه ای زده بودند
سگ بیچاره در سجود آمد

می زدندش به چوب ازهر سو
رمقی در تنش نبود دگر
نه گریزی، نه ناله ی دردی
باز هم چوب آمدش بر سر

ای زووون بستَه نَه سی شی مِزَنین؟
این چنین گفت مرد رهگذری
پاسخش داد 
حجه الاسلام
تو ندانی و پاک بی خبری

رُفته بودیم با پر طاووس
شسته بودیم باگلاب که جست
رَفت درمسجدطهوراین سگ
که زسرتابه پای اونجس است


رهگذر کرد یک نگاه عمیق
عاقل اندر سفیه وار به او
گفت با نیشخند معنی دار
هَشتی اِسمِ خُویِت آخُن؟ دِ بِئو

اَ قَییم ای مَثَل سَرِ زوونَ
که هَرَج نی وِشیت و چِل اَصلا
خُو دیارَ که عَلقِ ای کَم بی
ایسَه رفتَه دِ مَسجِدِ مُلاّ

سِیلِ مَ کُ که عَلقِ کُل هِسِّم
خُرِمواَنَه مَ دیِم حَتّی
تا وِ ای سِندِ سال آمایِم
مِنِ مسجد هَنی نَهَشتِم پا


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این زبان بسته را چرا می زنید؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


اسم خودت راآخوندگذاشته ای؟ پاسخ بده

از قدیم این مثل را همه می دانند
که به کودک ودیوانه هرجی نیست
پیداست که این سگ عقل درستی ندارد
که به مسجد ملا وارد شده است

مرا ببین که عقل کل هستم
حتی خرم آباد(تبریز)راهم دیده ام
تا به این سن و سال رسیده ام
هنوز در مسجد پا نگذاشته ام


رمضان

دو سه شب پیش بهر ذکر و دعا

آمدم مسجدی به شهر شما

واعظی گفت بر سر منبر

به همه حاضران به توپ و تشر:

کای جماعت! همه کنید دعا

رمضان بگذرد ز ما به رضا

جاهلی زان میانه بر پا خاست

گفت: ملا، به حکمنی که رضاست

گفت واعظ: مگر تو در این ماه

چه صوابی نموده ای گمراه؟

جاهل از روی صدق با او گفت:

روزه خوردم به روزهای جفت

نگرفتم به روزهای تاق

روزه ای، تا شدم یه من نیم چاق

ظهر و عصر و عشام، لول و خراب

مست و پاتیل صُوب موندم خواب

واعظ از خشم سرخ شد چو شراب

داد زد، جیغ زد، نمود خطاب

آی! ابلیس نابکار پلید

دور شو، چون تو را نباید دید

گمشو از نزد اهل صوم و صلاة

تو مسلمانی؟ ای به گور بابات ...

مؤمنین! سنگ بر سرش بزنید

مؤمنات از تنش قبا بکنید

او بشر نیست، پست تر ز سگ است

قافیه چیست؟ لایق درک است

بزنیدش که واق واق کند

عر و تیزی چنان الاغ کند

بکشیدش، به اجتهاد حقیر

خون او شد حلال تر از شیر

مؤمناتش برهنه تن کردند

مؤمنینش به تن کفن کردند

آن جماعت، بر او چماق شدند

منتظر بهر واق واق شدند

هم به تیغش زدند بر رگ و پی

از سر او پرید نشئة می

زیر آن ضرب و شتم، خون آلود

گفت: منظور چاکرت این بود

اگه راضی نبود این رمضون

باز امسال واس چی شد مهمون؟

واسه چی مخلصت اگه شر گشت

یازده روز زودتر برگشت؟

راضیه از ما جون اون سیبیلاد

یه تیریپ میره و دوباره میاد

وختی امسال، نا رضا باشه

واسه چی باز دوباره پیدا شه؟

ناگهان جملگی خموش شدند

حرف منطق شنیده گوش شدند

شرمگین از چماق خویش شدند

بین باطل وَ حق پریش شدند

نفس نیمه ای زد و گفتا:

با مَرامه خدای ما لاتا

واسه چن تا گناه ریز و درش

اون گذش، امّا این آخون ما رو کش

جاهل فیلسوف ما زد داد:

"فَلَکُم دینُکُم" ....... ز پا افتاد

حضرت شیخ گفت از منبر:

که شهادت دهید در محشر

پاک از خون اوست دستانم

من در این قتلگه نمی مانم

نه عبا را به دوش خود آویخت

نه به نعلین کرد پا و گریخت

و جماعت که یک صدا گشتند:

"آی قیصر! داآشتو کشتند"

تهران غرّة رمضان المبارک 1424 هجری قمری