بر اساس ترانۀ "شهر خالی خانه خالی" سروده شده. لطفاً روی آن آهنگ ترنم کنید
شهر سرده، جاده سرده، کوچه سرده، خانه داغه
جیب خالی سفره خالی لیک روشن صد چراغه
پخته اند از هُرم گرما میهمان و اهل خانه
جملگی در التهاب و پنجره ها چارتاقه
وای از دنیا که یار از یار می ترسد
عاشق از این دلبر تب دار می ترسد
خشک شد دریاچه بالاجبار می ترسد
غنچه های تشنه از این کار می ترسد
گاز و آب از برگۀ اخطار می ترسد
کنتور برق از اضافه بار می ترسد
در زمستان چون دمای خانه ام از حد گذشت
لحظه های گرم خانه بر من و تو بد گذشت
آشنا نا آشنا شد
تا بلی گفتم بلا شد
هر زمستان ناله کردم حلقه بر هر در زدم
سنگ سنگ خانه های داغ را بر سر زدم
آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید
شهر گرمه، جاده گرمه، کوچه گرمه، خانه سرده
جیب خالی، سفره خالی، پر ز خالی جیبِ مَرده
کوچه ها مثل جهنم تفت دیده، داغ کرده
توی خانه زمهریره، فاصله تنها یه پرده
وای از دنیا که یار از یار می ترسد
عاشق از این دلبر تب دار می ترسد
خشک شد دریاچه بالاجبار می ترسد
غنچه های تشنه از این کار می ترسد
گاز و آب از برگۀ اخطار می ترسد
کنتور برق از اضافه بار می ترسد
چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت
هرکسی اندرز ماها را به دست کم گرفت
چشمه ها جوشی ندارد تشنه که نوشی ندارد
بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی
جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی
کوچ کردن دسته دسته آشنایان عندلیبان
باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی
صرفه جویی کن که یار رفته باز آید
صرفه جویی کن که بخت خفته بازآید
صرفه جویی کن گل بشکفته باز آید
تا که دریا سوی دشت تفته باز آید
بازآ تا بر در حافظ سر اندازیم
گل بیفشانیم ومی در ساغر اندازیم
کاوه تهران 26/2/93
"ما گدایان بعد از این از کار و بار آسودهایم"1
چون
که دولت گفت و ما اطفال را افزوده ایم
نفت آمد بر سر سفره، پی یارانه ایم
بستنی
را خورده ایم و در پی فالوده ایم
جملگی مان مردمی دیندار و "روحانی" شدیم
گرچه
می گفتیم ما با خصلتی "محمود"ه ایم
پیشتر زان، جمله اهل "سید خندان" بدیم
پیشترتر
با رسول "هاشمی" خوش بوده ایم
پس
چه غم، چون هر که آید رنگ می گیریم از او
گو
به "داروین" کشف شد، ما حلقۀ مفقوده ایم
1- مصراع از عبید زاکانی
عزیزم، نازنینم، مهربانم، عشق من، شیرین تر از جانم
چرا بابات میگه نه؟
بیا با هم بگیریم انتقامی سخت، از آن مرد
بیا کاری کنیم امروز تا در نیمۀ هر ماه
دلش خون شِه
و اعصابش حسابی درب و داغون شِه
بیا کاری کنیم از ماه دیگر مبلغ یارانه اش کم شِه
و شرعاً مادرت با "کاوه" محرم شِه
و پیش چشم بابایت ببوسم مادرت را
هم دل بابات پر غم شِه
هم روابط خوب و محکم شِه
بیا کاری کنیم از ماه دیگر مبلغ یارانه ات واریز در دفترچۀ من شِه
و بعد از آن
و بعد از آن بکوشیم و
به حکم دولتی جمعیت کشور بیافزائیم
"طرحی نو در اندازیم"
و هی یارانه را افزون ترش سازیم
و کالا ده سبد گیریم
ما از گشنگی هرگز نمی میریم
خدا با ماست
و هرچیزی نباشد نون خشکی هست
خواه با ماست، خواه بی ماست
و البته برای هر یک از آن بچه های ناز
حسابی می کنم در بانک ملی باز
و سهم شخصی یارانه اش را در حساب شخصی اش واریز می سازم
که تا شاید پس از صد سال دیگر
به شرط آن که تبلیغات، تحدیدات، تطمیعات
برای انصراف از اخذ یارانه
ذهنش را نیالاید
پس از صد سال دیگر در حسابش
مبلغی شاید حدود شصت میلیون – یا کمی کمتر- موجود است
بدان من خود مهندس هستم و ماشین حسابم مارک مرغوبی است
چه می گفتم؟ آهان
صد سال دیگر در حسابش مبلغی شاید حدود شصت میلیون – یا کمی کمتر- موجود است
که با نرخ تورم می تواند با چنین پولی
در آن ایام یک بسته آدامس خوب نعنایی بگیرد
ولی افسوس
دیگر در دهانش هیچ دندانی ندارد کودک فرتوت من آن روز
ببین انگار بابای تو حق دارد
عزیزم، نازنینم، مهربانم، عشق من، شیرین تر از جانم
بیا بگذر
بیا هر یک به تنهایی
مسیر زندگی را طی کنیم عشقم
گناه کودکان بی گناهم چیست؟
![]() آن مرد در باران رفت آن مرد در باران اشکهایش رفت در خانة آن مرد سیل می آیــد در "نارمک" سیل بنــد بسازیــد مرد کوچک
| ![]() ![]() این مرد کلیــد دارد این مرد داس نــدارد این مرد اعتــدال دارد این مرد با تــدبیر و امیــد آمــد مرد بزرگ |