-
کبوتر جلد
یکشنبه 15 آبان 1373 00:50
از دشت جوانی نگذشتیم، پریدیم وز کودکی کوته خود خیر ندیدیم در مدرسه هرچند به سرمشق معلم صد بار نوشتیم که دلدار گزیدیم چون دست کشیدیم ز درس و طلب علم دستی به سر زلف نگاری نکشیدیم هرگز نگَزیدیم لب لعل نگاری زاینروی به دندان لب انگشت گَزیدیم از مدرسه و درس و طلب پا نکشیده یک راست به محراب مناجات خلیدیم تا بتکده رفتیم و سر...
-
آئین شراب خواری
جمعه 8 بهمن 1372 01:29
پیداست که شور عشق داری پنهان مکن از چه بی قراری رفت از کف من قرار و تابم پایاب و شکیب و بردباری ویرانه دل نه جای بوف است گنج است دراین خرابه، آری آئین شراب خواری است این؟ یا چشم تو می برد خماری؟ نازی است به خال کنج لب هات کانداخت مرا ز پا به زاری هیهات که کوته است دستم افسوس که دامنی نداری مهتاب ز روی توست روشن شام از...
-
با خانه خدای عشق، یا خانه عشق
جمعه 10 دی 1372 19:24
ای قلب تمام عاشقان، خانۀ عشق ای مایۀ جان عشق، جانانۀ عشق ای خانۀ آشنای عشاق جهان ای دور ز تو هرآنچه بیگانۀ عشق ای جامع آگاهی و عقل و عرفان ای روح هرآنکه هست دیوانۀ عشق معنای حقیقی حقیقت به یقین ای قصّۀ عشق، شعر و افسانه عشق ای گوهر رخشنده، الماس سیاه ای لؤلؤ تیره رنگ، دردانۀ عشق ای شمع شب افروز سیاه، ای همه نور عالم...
-
وداع
سهشنبه 7 دی 1372 03:29
دیگر ای شهر پیمبر الوداع دیگر ای معنای کوثر الوداع ای در جبریل، ای باب النسا ای ستون های مکرر الوداع ای سریر و ای وفود و ای حرس توبه و حنانه، یک سر الوداع ای مصلای علی، ای مأذنه مسجد و محراب و منبر الوداع خاک عبدالّه مزار بی نشان با تو ای کنج معطر الوداع ای بقیع و خفتگان در بقیع ای کبوترهای بی پر الوداع ای حسن، ای...
-
باخچۀ سبز خدا
چهارشنبه 1 دی 1372 22:21
زیر اون گنبد سبزت باخچۀ سبز خداس تو خونهت باغ بهشته، سبزِ سبزه، با صفاس اومدم تا در خونت رام ندادن تو بیام بابا ما غرق گناهیم تو جهنّم جای ماس سرمو کج می کنم، من یهو بغضم می گیره به خودم میگم فلونی، تو کجا؟ این جا کجاس؟ دو تا چشمام خیس خیسه، نه غمه نه شادیه چشِ چپ گریۀ شرمه، اشک شوقِ چشِ راس زیر لب یه چیزی میگم، نه...
-
آئینۀ من
یکشنبه 23 خرداد 1372 23:53
گفتم بیا و آئینه بشکن جامِ بلورِ تنهائی من اما خودم هم، آئینه بودم تنهائیم را، اما فزودم آئینه بودن آئین من بود بین دو مرآت تنهائی افزود آئینه بگشود لب با شکایت تنهائی از توست تا بی نهایت گفتا که هرچند تنها بُدَم تک بی تو مرا بود تنهائی اندک یعنی که یک تن در بین ما دو باید شکستن، یا من و یا تو من شیشه بودم آئینه صد...
-
تاکِ تر
سهشنبه 13 اسفند 1370 00:43
گر مرا از جام دیگر بر حذر باید کنید دامنم را با چه غیر از باده تر باید کنید؟ دامن تر مایۀ ننگ است و می ننگی بَتَر دامنم از باده تر شد، شور و شر باید کنید گوشۀ میخانه ها پنهان شدم، گر طالبید خانۀ خمّار را زیر و زبر باید کنید من جدا از باده می میرم، شما و عدلتان نی به پایان عمل اینک نظر باید کنید؟ لیک بعد از مرگ هم گر...
-
یک لبخند
دوشنبه 27 آبان 1370 21:21
صبح سحر با رفتگر یک لبخند با کوچه و با رهگذر یک لبخند با خانه و با اهل خانه بدرود با روز و با دیوار و در یک لبخند در کوچۀ هر روز دوری از خویش با هر غریب همسفر یک لبخند با مهربانی، با محبت، با عشق با یار از جان دوست تر یک لبخند با کینه ها، با قهرها، با نفرت با دشمن پرخاشگر یک لبخند در غصه ها، در رنج ها، در اندوه تنها...
-
مگو که چله گذشت
چهارشنبه 22 خرداد 1370 01:18
در چهلمین روز درگذشت دانشمند بزرگ، حبیب دلم، دکتر احمد طاهری عراقی هوای گفتن شعری دوباره با من نیست که سوخت طبع من این داغ و چاره با من نیست ز بخت و چرخ و زمین و زمان گله دارم نَه آسمان، نَه فلک، نَه ستاره با من نیست بهار بود و به هر سو نشاط رُستن بود تو رفته ای و نشاط بهاره با من نیست سیاه پوش شده کوه و دشت و بحر و...
-
زشت و زیبا 2
چهارشنبه 8 خرداد 1370 20:50
اکرمی،کاش بخوابی و کنم تا سحرت پاسبانی، که ندزدند کلاه و کمرت بگذرم زانکه رضایی نهدت بادمجان دور قاب و به تملق بدود دور و برت حیف از توست که هر بی سر و پایت بکند به خطا راهنمایی، بشود راهبرت روز میلاد تو کردند همه مردان راست قد خود را، که ببینند به گهواره دَرَت مادرت داد به هر کس که ز کوی تو گذشت خبر از شادی و شوق و...
-
در سوگ مهرداد اوستا شاعری از تبار مهربانی
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1370 01:48
در سوگ مهرداد اوستا شاعری از تبار مهربانی مـ ـیهمانی آفتاب گذشت موسم شعرهای ناب گذشت هـ ـای های هزار چشم رسید از سر گریه نیز آب گذشت ر وزنی سوی روشنایی نیست تیرگی ماند و آن شهاب گذشت د ودی از شمع ماند و نوری نیست نور از چشم ماهتاب گذشت آ سمان زار زر می گرید در دو چشمش مگر سحاب گذشت؟ د استان ساز قصۀ پرواز داستان شد از...
-
سوگنامه ادیب و مورخ و دین شناس بزرگ، حبیبم مرحوم "دکتر احمد طاهری عراقی"
شنبه 14 اردیبهشت 1370 03:07
آ ب دو چشم از آتش دل می شود خجل کی داغ و درد پاره تن می رود ز دل حـ یران ترین غمینم و اشکم نمی چکد دریای غم مراست، دگر چشمه را بِهِل مـ ولای عاطفه، ز چه رو قهر کرده ای؟ بگشای چشم باز و از این ناز بر گسل د ارم به دیده صاعقه، باران ولیک نیست خشک است چشمه ها و همه ابرها کسل ط وفان آتش است ز روحم زبانه کش آتشفشان شعله ورم...
-
زن
چهارشنبه 15 اسفند 1369 21:11
دختر زیر پانزده نی نی است پانزده تا به بیست شیرینی است سن زن چون رسید بر سی سال حسن و زیبائیش رسد به کمال تا چهل قابل قبول بود بعد از آن جن و دیو و غول بود زن به پنجاه حقه است و کلک زن نگو، کارخانۀ آهک سن او گر گذشت از پنجاه شوهرش بین چه کرده است گناه بیشتر گر که شد رسید به شست بی نوا هرکه نزد او بنشست زن هفتاد ساله...
-
اکرمی
یکشنبه 27 آبان 1369 13:24
ا یا اکرمی، مرد بی دین و رای ز کس گر نترسی، بترس از خدای 1 کـ ه گفتت بیا کار ضحاک کن که گفتت برو کاوه را آزمای ر هی را بپیمای چون تیر راست در این راه کج چون کمان تا کجای مـ نم رهرو راه پروردگار ترا دیو و شیطان بود رهنمای یـ قین دان زمرد بود شعر من ترا کور می سازد ای اژدهای که شاعر چو رنجد بگوید هجا بماند هجا تا قیامت...
-
در سوگ سرهنگ اسحاق شهنازی شاعر خوش قریحه گیلانی
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1369 13:05
ا حمری از این بستان شعله زد به باغ جهان سـ ـر فکند بید ز غم سوسنی نمود فغان حـ ـاجبان باغ غمین از حجابِ تارِ غمان آ هِ دل کشید چمن اوفتاد سرو چمان قـ ـلزمی ز شعر دری شد تهی کران به کران شـ ـورشی ز موج نماند در نشست خود، طوفان هـ ـیچ دیده ای که رود آبِ بحر بی پایان نـ ـی ز یاد ما نرود افتخار شعر زمان ا بر تیره آمد و شد...
-
گاهی
یکشنبه 29 بهمن 1368 02:15
گرچه بر ما نکنی نیم نگاهی گاهی شادم از یاد تو کاید صله گاهی گاهی لوحش الله ترا، زان که نه تنها دل من که کند مدح تو هر سنگ و گیاهی گاهی نادم و سر به گریبان و غزل خوان و خراب عاقبت بینیم اینسان سر راهی گاهی ای فلک فرش مرا خاک زمین کردی و بس نبُوَد بر سر ما جز تو کلاهی گاهی هیچ درویش ندارد سر شاهی و کلاه رشک درویش بَرَد...
-
وصله های ناجور
یکشنبه 30 مهر 1368 18:45
تو همای پریده را مانی من حصار دریده را مانم ژالۀ از گل چکیده را مانی گل از شاخ چیده را مانم تو بهشت ندیده را مانی دوزخ تفت دیده را مانم نغمۀ ناشنیده را مانی قصه های شنیده را مانم خنده های خنیده را مانی شکوه های عدیده را مانم خامه لاس چیده را مانی من، طناب تنیده را مانم آهن آب دیده را مانی آتش آب دیده را مانم تیر از زه...
-
ساقی دو عطش دارم
سهشنبه 1 فروردین 1368 23:08
کامم تو برآور تا دل باده پرست توست اندیشه مکن در این، ماندیش شکست توست یک جرعه بنوشانم، تا سیر شود جانم بنشان تو به کیوانم، کان جای نشست توست وقت است که برخیزی، در گردنم آویزی بس شور برانگیزی، کاین عهد الست توست از خویش مران مارا، دوری مطلب یارا این جور مکن زیرا، هستیم ز هست توست نی رنگ و دغل کارم، نیرنگ نپندارم ساقی...
-
لیلةالاسرا
چهارشنبه 17 اسفند 1367 23:14
لبخند زیبائی است در بند لبانت تفسیر زیبائی است لبخند لبانت ما را نمک گیر کلامی زان دو لب کن دریای قم تنهاست همچند لبانت آری که یک دریا نمک آن جا نهفته است در بین شیرینی چون قند لبانت خواندم لبانت را نمک، در پاسخ آن گفتی نمک، این بود خود پند لبانت؟ دریاست، در هر موج مروارید دارد زیرا که دردانه است فرزند لبانت زنبور...
-
کفر می تازد به دنیا
چهارشنبه 10 اسفند 1367 22:49
هر دو قبله دست بی دینان فتاد کفر پا را زاین دو هم بیرون نهاد دین حق بازیچه ای پنداشتند بیرق کفر نبی افراشتند منتقم کو؟ ای خدا، بگشای راه کفر می تازد به دنیا، آه، آه ای مسلمان چارۀ ما آه نیست گو به سلمان، رشدی از این راه نیست آن که بر آیات شیطان راغب است گر که سلمان است، قتلش واجب است زاین هراسش دل در آتش سوزی است تا...
-
خیابان سلمان رشدی
سهشنبه 9 اسفند 1367 06:48
خیابان سلمان رشدی دیگر می توانیم با خیال راحت بخوابیم وقتی ساعت های ساخت چین هر روز وقت دقیق نمازهایمان را با آهنگ "خمینی ای امام" اعلام می کنند حتماً نماز صبحمان قضا نمی شود انقلاب هم صادر شد اما "اُطلِبُوالعِلم وَلَو بِالصّین" را فراموش کرده ایم ما همیشه همین طور بوده ایم "رشید"...
-
خواب
دوشنبه 26 دی 1367 01:52
دیروز مادرم فرعون خانوادۀ ما می گفت: در خواب دیده است یک صد هزار گاو فربه رسیدند ده گاو لاغرِ لاغر را بلعیدند من هرگز تمایلی به زلیخا نداشتم اما دیروز سخت هوس یوسف کردم گفتم: ای کاش زندان خانوادۀ ما هم یوسفی می داشت اما پدر این آیۀ همارۀ نومیدی جنباند سر و گفت: نه ........... خواب زن چپ است
-
در سوگ سلمان هراتی
شنبه 7 آبان 1367 10:18
سـ ـرو سرسبز استوار افتاد لرزه بر جسم دشت تنبل زد لـ ـب به لب خون لخته شد دریا داغش آتش به قلب جنگل زد مـ ـاه مرد و گرفت و شد خاموش هر ستاره فتاد و در گل شد آ فتاب از غمش نهان در کوه کوه چون مرغ نیم بسمل شد نِـ ـی دگر نغمه ای نزد، نالید از نیستان نسیم چون بگذشت هـ ـای و هوی هزار هدهد بود جغد خواند او ز جوی خون بگذشت ر...
-
نخل تازه بکارید
پنجشنبه 3 شهریور 1367 02:19
در متن یک زمینه خاکی یک آسمان ستارۀ خفته دریای نخل های شکسته یک کوه حرف های نگفته در پای هر بخاری و طاقی اینجا نموده اند تلاقی اندام پاره پارۀ یاران با ردّ چکمه های عراقی اینجاست شهر خاطره هایم اینجاست کودکی مسلّم اینجاست یاد عشق و جوانی اینجاست شهر خونی خرّم دیدار شطّ و نخل شکسته اشکم ز چشم خاطره بارید شط میگذشت و...
-
آن همه مروارید
جمعه 10 تیر 1367 00:11
تقدیم به دخترنازنینم،" مرجان سادات "فرزنددوست عزیزم،شاعرخوش قریحه" سیدعبدالحمیدحسینی زاده " مرجان توئی و لولو سربستۀ حسن توست رج آن همه مروارید در رستۀ حسن توست جان نی، که تو جانانی، پیمانه و پیمانی آن حالت مستانی، کاو بستۀ حسن توست ن و قلمی آری در مصحف داداری سادات ز بیداری، دلخستۀ حسن توست...
-
برای دخترم کامدین
چهارشنبه 31 فروردین 1367 02:31
کـ ـوثر لب تو، روی تو جنان طوبی قد تو ای سرو چمان آ مین دعا، آئین خدا هستی و مرا ایمان و امان مـ ـا را ز کرم، محراب و حرم مسجد شو و هم میقات و قران د ارم صنما صد قبله نما وان جمله تو را بنموده نشان یـ ـک یک همگی سوی توشدی یعنی که توئی قبله ی همگان نـ ـی "کاوه" که بل، خود قول و غزل دارد ز ازل وصف تو به جان
-
خانه بی تو
جمعه 26 فروردین 1367 01:14
مـ را خانه بی تو ز زندان بَتَر بـ یا پردۀ دوری از هم بِدَر ژ َ گور و حسود و بخیل است چرخ ر وا دیده دور از تو ما را سمر گَـ راین داغ هجران تو را هم بسوخت گـ ذر بر سر کوی ما کن، گذر ا ز آن دم که رفتی از آن در برون رَ وَد آب چشمم پِیَت سوی در نـ مازم بهانه ی تو را می کند د عایم تو هستی، ز شب تا سحر شَـ تا شد چو رفتی و...
-
فتح فرداها
چهارشنبه 2 دی 1366 02:48
باید لباس رزم پوشید و سفر کرد باید بساط ظلم را زیر و زبر کرد باید به سان سبز بیرق های لبیک با عاشقان پروازها بی بال و پر کرد باید به خون سرخ سرسبزان سنگر تا آبی گردون ز زردِ خاک سر کرد باید افق را چون فلق رنگی ز خون زد در مقدم فردا ز جان خود گذر کرد فردا طلب، فردا شعف، فردا رهائی است باید برای فتح فرداها خطر کرد باید...
-
سالار مهر
چهارشنبه 15 مهر 1366 05:00
تو از بی قراری چون کمندی تو از سربداری سر بلندی تبسم نماید بر تو هر دار تو بر دار، بر دارت بخندی تو از مهر هر باغی گشایی تو هر دوستاقی را ببندی تو از نفرت از نفرین جدایی تو پندار پاکانی، تو پندی تو سالار مهری آفتابی تو از نرمی ابری، چون پرندی تو یک آسمان عشقی، جنونی تو دریای علمی، هوشمندی امامی، پیمبر زاده ای تو تو...
-
ابیات متصله
یکشنبه 8 شهریور 1366 03:08
دوش دیدم به خواب شیرین مُو ... ءَیدی آن رفیق همچون گُو ... هَرِ خود را که با شکوه فرا ... وان و نخوت نشسته بر سر اُو ... رَنگِ شاهی و با غرور و تَبَخـ ... تُر صلا زد که ای وزیرِ مُرُو ... وَت شعار بزرگ طبع که هو ... ش و کیاست تراست همچون هُـ ... نَر و علم و سخا و مردی و فَضـ ... ل و تو هستی به بحر عالم دُ ... رِ یگانه...