-
تمام خاطرۀ عشق ما
پنجشنبه 10 بهمن 1381 22:20
تو خواستی من دانستم من خواستم تو نتوانستی من با زبان بی زبانی به تو گفتم تو با گوش ناشنوایی نشنیدی تمام خاطرۀ عشق ما به هم این بود
-
ته
چهارشنبه 25 دی 1381 01:16
تا انتهای تاریخ، آسیمه سر دویدیم خود را پیاده دیدیم آن گاه که رسیدیم مرکب نهاده بودیم در ابتدای این راه هم پابرهنه رنج این ره به جان خریدیم رفتیم تا کلاه خود را کنیم قاضی سر داشتیم لیکن بر سر کُلَه ندیدیم یعنی کلاهمان را از سر ربوده بودند وقتی به حرف ایشان این راه را گزیدیم می خواستیم خرقه بر سرکشیم از شرم بودیم لخت و...
-
ای خدا نشناس ها
چهارشنبه 15 آبان 1381 05:12
هر سحر شمشیر کین بر عدل مطلق می زنند ظهر خود مرهم به روی فرق منشق می زنند با هُمُ الغاوُن و ما لا یَفعَلوا کشتندمان طعنۀ فی کلِّ وادٍ بر فرزدق می زنند عشق در قاموسشان دیوانگی، عرفان جنون ننگ بدنامی به عذرا و به وامق می زنند از نشان چون گل به بام من هزاران پرچم است بر سر بام مجانین چون که بیرق می زنند من خدایم، ای خدا...
-
من ندیدم، ولی ...
شنبه 1 دی 1380 16:00
رفته مردی که بانک دزدیده است بعد سرقت ز جمله پرسیده است: که شما دیده اید این دزدی؟ کودنی زان میانه جنبیده است و به فریاد گفته: من دیدم دزد، در دم سرش ببریده است مردی آن جا کنار همسر خویش ایستاده است و سخت ترسیده است دزد از او دوباره پرسیده است: که مگر آن سؤال نشنیده است؟ مرد هم گفته با شتاب به او: من ندیدم، ولی زنم...
-
بیا سِیلِ دِلِ ما کُ
پنجشنبه 13 مرداد 1379 00:13
دِلِم اَ غُصِّة غُروَت تو مویی چِشمَة خونَه دلم از غصه غربت تو گوئی چشمة خون است سَرِ ای چِشمَه کَه نِیسِم اَ چَشِم گورگَه روونَه کنار این چشمه نشسته ام، از چشمم گریه روان است مَ ای لا، تو او لا، چِشمَه دِ مِنِ ما شیَه حایِل من این سو، تو آن سو، چشمه فاصله بین ماست شی کُنِم رولَه عَزیزِم کِه بَشی وِ مَ تو مایِل ای...
-
شراب بی خبری از سبوی وهم
دوشنبه 22 شهریور 1378 19:54
خدا کند که ز چشم حسود بد مرسادم اگر ز هجر غمینم ز یاد روی تو شادم درآن سپیده به رویا چه ها که با تو نکردم که هوشیاری از این خواب خوب کاش مبادم هم از پیاله چشیدم، هم از قرابه کشیدم ز غنچه بوسه گرفتم، به لاله بوسه نهادم نگاه، خیره نمودم به نرگس از سر مستی به پنجه تاب سر سنبل و بنفشه بدادم چو دست داد کمند سیه به دست...
-
سکه سیاه خورشید
دوشنبه 3 خرداد 1378 15:11
آن مست که مغرور بدان مسند و جاه است گو باش که این سست ترین تکیه گاه است وقتی که نه انصاف به دل هاست، نه مردی یا هر مژه ام در پی حق چشم به راه است وقتی ز محبت خبری نیست به دل ها وقتی که دلم تشنة یک نیم نگاه است بستان ز من این کاسه و لاجرعه بیاشام سرکش که دراین جام، نه می، مهرگیاه است وقتی که دلم تنگ ترین گوشة دنیاست...
-
دلشوره ای عظیم
شنبه 29 اسفند 1377 00:19
وقتی صمیم آمدنت هم نمی رسد حتی کلیم آمدنت هم نمی رسد آمد بهار تازه، ولی نازنین من بر ما نسیم آمدنت هم نمی رسد من آشنای عطر تو هستم، بگو چرا حتی شمیم آمدنت هم نمی رسد؟ تعبیر خواب های قدیمی من، دگر خواب قدیم آمدنت هم نمی رسد ای پاسخ سلام من ای تک سوار من اسب سلیم آمدنت هم نمی رسد یخ بسته قلب ها به زمستان دوریت هُرم صمیم...
-
چرا؟
یکشنبه 2 اسفند 1377 01:52
فدای چشم نرگست، نگه چرا نمی کنی؟ فرشته خوی من چرا نظر به ما نمی کنی؟ رها چرا نمی کنی، دو زلف چون کمند و یا ز بند زلف خود چرا مرا رها نمی کنی؟ سیاه موی من ز تو شده است تیره روز من چرا چو ماه روی خود شب مرا نمی کنی؟ از این که عاشقت چنین به خون دل فتاده است دو گونه سرخ می کنی، ولی حیا نمی کنی دگر دو بوسه گر که نذر این...
-
مطلع قرص قمر
یکشنبه 11 بهمن 1377 08:59
نگرانم نکند خواب بمانم امشب تشنه در چشمۀ مهتاب بمانم امشب گذری بر گذر لیلی و مجنون نکنم بی نصیب از سفری ناب بمانم امشب اگرم جام پی جام دهی تا دم صبح می کنم عهد که شاداب بمانم امشب رحم کن کاسۀ ما را تهی از باده مخواه تا که مست از می خوشاب بمانم امشب مطلع قرص قمر پنجرۀ خانۀ توست سر درآر ار نه که بی تاب بمانم امشب یک کمی...
-
کوچۀ یاس و پرچین
یکشنبه 29 آذر 1377 01:38
معنی عشق شیرین من تو را می شناسم یاد آن روز دیرین من تو را می شناسم نیتی کن دو بیتی نذر این تنگ دل کن ای غزل های غمگین من تو را می شناسم مهربان عشق یعنی قلب تنگ صبورم با دل من تو بنشین من تو را می شناسم صورتت ماه من شد، شام را روشنی ده ماه همراه پروین من تو را می شناسم روح پاک مسیحا، معجز ناب موسی نوح امواج سنگین من...
-
سکه ده شاهی زردم کجاست؟
پنجشنبه 12 آذر 1377 18:24
پنجره، من، کوچه، بوی آسمان چشم هایم مات، سوی آسمان یک کبوتر، آه یاد کودکی کوچه های شادِ شاد کودکی پیرمرد دوره گرد کوچه ها آلبالو خشک ها، آلوچه ها تنبلی ها، مشق های رج رجی خستگی، خطِ بدِ کج معوجی مشق های روی کرسی، گردسوز قصه های زیر کرسی تا هنوز یاد آن مادر بزرگ پیر خیر یاد آن عشاق بد تقدیر خیر هر شبی یک قصه از صدها...
-
آئینه ماه
پنجشنبه 21 آبان 1377 02:02
تازه شد قصه عشاق ز کار من وتو چه شود بخت اگر گردد، یار من و تو؟ روز من هر سحر از یاد تو جان می گیرد راه خورشید هم افتد به مدار من و تو کوری چشم رقیبان، شب وصل من و تو آسمان کرد مَه و مهر نثار من و تو ماه را بوسم از این پنجره، زاین بی خبرند مردم پرده در از بوس و کنار من و تو آه اگر ماه شبی روی کشد در پس ابر چه کسی رحم...
-
حسرت
جمعه 15 خرداد 1377 13:54
روزی که پیغامی دروغین تیشه ام شد روزی که ننگ خسرو زهر شیشه ام شد روزی که سودابه مرا در آتش افکند روزی که تردید پدر اندیشه ام شد وقتی زلیخا از هوس زندانیم کرد تعبیر رویاهای زندان پیشه ام شد من پاک بودم، پاک بودم، پاک بودم عشقی حقیقی حسرت همّیشه ام شد امروز هم پاکم، به پاکی همان روز هرچند عشقت آتشی بر ریشه ام شد
-
سرمایه خورشید
جمعه 8 خرداد 1377 04:09
آفتابی تو، نه، سرمایۀ خورشید ز توست آسمانی تو، که مهر و مه و ناهید ز توست ذرّه خاکم و افلاک کجا جای من است؟ سفر ذرّۀ خاکی سوی خورشید ز توست روضه خلد، ارم، جنّت و مینوی منی به جَهَنَّم که دلم زان همه نومید ز توست ماه من کاش که شَعرای یَمانی بودی راه گم کرده ام و این همه تردید ز توست یک مژه تا سحر از خواب نصیبی نبرم...
-
من به پایان رسیدم
شنبه 2 خرداد 1377 02:30
قلب ها درد هجران ندارد چشم ها اشک پنهان ندارد سال ها آسمان را گرفته است ابرهائی که باران ندارد خشکسالی است در دشت دل ها شبنمی این بیابان ندارد با کنایت به من گفتی آن روز: دل به جز عشق درمان ندارد گر که لب تر کنی عشق بارم آن چنانی که همسان ندارد لیک اگر عشق بارید، بارید می کنی عهد طوفان ندارد؟ گر که طوفان شود تندر است...
-
Unity
جمعه 9 آبان 1376 23:50
We know ourselves as a sea ما خود را چون دریائی می دانیم Although we are drops, free هرچند قطره های جدائی هستیم Don’t look at us so small در ما اینسان حقیر منگر We are waiting for a call ما در انتظار یک فراخوانیم Calling of that predestined فراخوان آن موعود Who will come at last. I find که بالاخره خواهد آمد. من...
-
Separate Drops
جمعه 9 آبان 1376 22:59
Separate drops, come to convene قطره های تنها گرد هم آئید Return back to the sea again به سوی دریا باز آئید ” Every heart has his own “Qibla هر دلی قبلۀ خود را دارد ” Now pry to the same known “Qibla حال به سوی آن قبله شناخته شده مشترک بازگردید Jointed hands are unity lord دست های پیوسته خدایگان وحدتند Catch each...
-
یک پلاک نصف شده
چهارشنبه 2 مهر 1376 23:32
تقدیم به شهدای بی جنازه من از تورق تصویر آب می آیم من از تلاطم قرنی مذاب می آیم من از درخشش یک آذرخش بی تندر من از شرارۀ یک التهاب می آیم منی که ساکن رقص شراره ها بودم ببین که راست از آن پیچ و تاب می آیم من از سلالۀ آن لحظه های تب دارم من از صلابت یک انقلاب می آیم من از نیایش شب های جبهه ، از سنگر من از هجوم و یورش،...
-
آن درخت پیر
دوشنبه 17 شهریور 1376 20:06
سایه ای از کوچه پاورچین گذشت دختر همسایه از پرچین گذشت کَم کَمَک از روی گندمزار عشق دامنی گُلدار و یک سَر چین گذشت من ندیدم، آن درخت پیر گفت یک گناه از پشت آن پرچین گذشت روبهی آن سو تَرَک تا بو کشید سایۀ مرگ از دو بلدرچین گذشت یک زن از آن کوچه بر می گشت و باز سایه ای از کوچه پاورچین گذشت
-
در سوگ "برنا حقیقی" ورزشکار جوانمرد که در جوانی درگذشت
پنجشنبه 30 مرداد 1376 02:26
بـ از هم آتشفشان شد، دشت سر تا پا بسوخت باز از یک صاعقه، یک بوستان یک جا بسوخت ر ودها سیلاب شد، سیلاب ها از پل گذشت اشک ها و رنج ها و غصه ها دل ها بسوخت نـ ور از خورشید رفت و شد جهان یک باره شب نجم و ماه و حوت و دلو و قوس با جوزا بسوخت آ سمانِ تنگ چشمِ کوردل او را ربود خاک تیره آتشی زد، پیکر او را بسوخت حـ یرت از این...
-
نگاه روزنه ها
چهارشنبه 4 تیر 1376 16:46
ای ز تو سبز دشت درمنه ها از شمیم تو، عطر پودنه ها آی بیمار عشق تو بیزار از طبیبان و از معاینه ها ای ز خیرالعمل قیام تو به ای جهاد تو بانگ مأذنه ها رزم بین تو و سپاه ستم معنی بَیِّن مباینه ها عطش تو، شکست آب زلال ای عزای تو سوگ آینه ها منظر پیش کاروان سرها نیزه ها، پشت، اسب ها، تنه ها آبیار ضریح تشنه تو سیل اشک از نگاه...
-
آن بهاران
سهشنبه 3 تیر 1376 01:46
خود گمان کردم مسیحایی نفس دارد بهار گُل به دامان، می به جام از پیش و پس دارد بهار حیرتم افزود چون دیدم به جای باغ و گُل زیر دامن خرمنی از خار و خس دارد بهار مرگ را در چشم نرگس می نشاند کور دل مرغکان نغمه خوان را در قفس دارد بهار وقت مِی نوشیدن آمد بر رخ زیبای گُل لیک در هر باغ صد میر و عسس دارد بهار دفتری از گُل به...
-
وسط زمین
سهشنبه 13 خرداد 1376 22:57
اینجا تمام آفتابه ها سوراخند S و مردانی که از وضو می آیند سر تا پا خیس ÿ اینجا بیوه زنان به سربازان تاید و اسکاچ هدیه می کنند f تا خون روی جدول پیاده روها را خود بشویند S اینجا سایة دو انگشت افراشته A بر روی گنبدی طلایی رنگ آن قَدَر بزرگ است که تو گویی هر سری خورشیدی است ð اینجا در میان این همه شهرک های صهیونیست نشین...
-
بسم الله
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1376 11:58
گر دل آئینه روست، بسم الله آینه روبروست، بسم الله آن زمان که دراز کردم دست گفته بودم به دوست بسم الله بی خبر بودم از فریب رفیق واین که عشق آب جوست، بسم الله نک که پشت است و زخم و خنجر دوست شده ام جنّ و اوست بسم الله عشق را چوب می زنند، حراج آی جنسم نکوست، بسم الله پنج، ده، بیست، کیست بالاتر؟ دو دلی از چه روست، بسم...
-
طلاق
جمعه 5 اردیبهشت 1376 01:22
طلاق دیو جدایی و اندوه بر روی خانۀ ما گرده می فشاند آنگاه کلالۀ این خشم بی دلیل پر شد ز دانه های زرد تنفر دیگر گیاه غربت و دوری به گُل نشست بی آن که با تو بگویم بدرود بی آن که بشنوم خداحافظ آری تو خواستی من نیز بی آن که چاره ای بیاندیشم گفتم برو دیگر نه من، نه تو هیهات از آن همه ساعات شاد و گرم افسوس از آن لحظات پر از...
-
کربلا
دوشنبه 29 بهمن 1375 02:30
تا سپاه دیو خوی کربلا شد روان از کوفه سوی کربلا حج ابراهیم را شد اسمعیل زائر لبیک گوی کربلا دید خاک آلوده جسم دشت را شست با خون دست و روی کربلا اشک در چشمان صحرا حلقه زد خشک شد آب گلوی کربلا در ازای دانش سقراط دشت شوکران دارد سبوی کربلا دست دانش کوزه ای پر آب کرد دست شد سیراب جوی کربلا از خجالت روی می مالد به خاک تا...
-
فرصت طلب
یکشنبه 30 اردیبهشت 1375 02:25
اشتهایش نیست، آنگاهی که نیست سفره گستر، گرسِنِه بینی که کیست آب نبود، ورنه باشد آشنا با فنون آب بازی و شنا صد قبا می دوخت، هر روزی به کار سوزن خیاط گر بد آشکار ور که بی بی خانه اندر مانده است از حیا نبود، ز چادَر مانده است یا ابابیل است بی آزار؟ هین؟ هم ز کرم باغچه می پرس این " نفس اژدرهاست، او کی مرده است از غم...
-
من ماندم
جمعه 7 اردیبهشت 1375 17:20
به یاد هجر آن دلبر به لب جان ماند و من ماندم هزاران شیون و فریاد و افغان ماند و من ماندم من و دل عهد بستیم از کسان مخفی کنیم این غم دلم تا این زمان بر عهد و پیمان ماند و من ماندم به خلوت اشک می ریزم، مبادا باخبر گردند در این خلوت سرا اندوه انسان ماند و من ماندم رقیبان تا که بویی نشنوند از این خبر عمریست که بر روی جگر...
-
وصیت نامه
دوشنبه 24 بهمن 1373 14:01
بر گور من حریفا، سنگی سپید بگذار بی نامی و نشانی، بی نقش، صاف و هموار از خاک من چو رفتی، اشکی مریز از چشم حمدی بخوان و بگذر، بهرم نماز بگزار آنگه بِبَر ز یادم، واین جسم خاکیم را همراه خاطراتم یک جا به خاک بسپار باکس مگو که آن یار اینگونه بود و آنسان این پرده را ز پیش چشمان خویش بردار آئینه بوده ام من، نقش تو بودم و بس...