سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

رمضان

دو سه شب پیش بهر ذکر و دعا

آمدم مسجدی به شهر شما

واعظی گفت بر سر منبر

به همه حاضران به توپ و تشر:

کای جماعت! همه کنید دعا

رمضان بگذرد ز ما به رضا

جاهلی زان میانه بر پا خاست

گفت: ملا، به حکمنی که رضاست

گفت واعظ: مگر تو در این ماه

چه صوابی نموده ای گمراه؟

جاهل از روی صدق با او گفت:

روزه خوردم به روزهای جفت

نگرفتم به روزهای تاق

روزه ای، تا شدم یه من نیم چاق

ظهر و عصر و عشام، لول و خراب

مست و پاتیل صُوب موندم خواب

واعظ از خشم سرخ شد چو شراب

داد زد، جیغ زد، نمود خطاب

آی! ابلیس نابکار پلید

دور شو، چون تو را نباید دید

گمشو از نزد اهل صوم و صلاة

تو مسلمانی؟ ای به گور بابات ...

مؤمنین! سنگ بر سرش بزنید

مؤمنات از تنش قبا بکنید

او بشر نیست، پست تر ز سگ است

قافیه چیست؟ لایق درک است

بزنیدش که واق واق کند

عر و تیزی چنان الاغ کند

بکشیدش، به اجتهاد حقیر

خون او شد حلال تر از شیر

مؤمناتش برهنه تن کردند

مؤمنینش به تن کفن کردند

آن جماعت، بر او چماق شدند

منتظر بهر واق واق شدند

هم به تیغش زدند بر رگ و پی

از سر او پرید نشئة می

زیر آن ضرب و شتم، خون آلود

گفت: منظور چاکرت این بود

اگه راضی نبود این رمضون

باز امسال واس چی شد مهمون؟

واسه چی مخلصت اگه شر گشت

یازده روز زودتر برگشت؟

راضیه از ما جون اون سیبیلاد

یه تیریپ میره و دوباره میاد

وختی امسال، نا رضا باشه

واسه چی باز دوباره پیدا شه؟

ناگهان جملگی خموش شدند

حرف منطق شنیده گوش شدند

شرمگین از چماق خویش شدند

بین باطل وَ حق پریش شدند

نفس نیمه ای زد و گفتا:

با مَرامه خدای ما لاتا

واسه چن تا گناه ریز و درش

اون گذش، امّا این آخون ما رو کش

جاهل فیلسوف ما زد داد:

"فَلَکُم دینُکُم" ....... ز پا افتاد

حضرت شیخ گفت از منبر:

که شهادت دهید در محشر

پاک از خون اوست دستانم

من در این قتلگه نمی مانم

نه عبا را به دوش خود آویخت

نه به نعلین کرد پا و گریخت

و جماعت که یک صدا گشتند:

"آی قیصر! داآشتو کشتند"

تهران غرّة رمضان المبارک 1424 هجری قمری