پــر گشوده غم روی خانه ام
روی خانه ام، پر گشوده غم
وای از این خزان در دل بهار
آه از این فتن، آی از این ستم
نــی کبوتری، بلکه کرکسی
هــرزه می پرد روی این حرم
ظــن نمی برد کس به رفتنم
رهروی جوان راهی عدم
وقت خواب شد، شهرزاد من
فــاتحه مخوان، قصه گو تو هم
چــهرة تو آئینه من است
یــک مژه مشو شاهرخ دژم