طرح یک
شاید که بغض پنجره ها یک روز
از اشک های این
هشتاد ساله ابر بی باران
بگشاید و
سیلاب خشم رود
دریای پر تلاطمِ انسان را
موجی دگر شود
طرح دو
در خشمناکیِ طوفان و موج و باد
کشتی غوطه ور – انسان –
گه در فراز
گاه در فرود
در این یگانه گسترۀ آبی وسیع
چشم انتظار غرق شدن در کجال این
دریای بی کرانۀ تنهایی و غم است
طرح سه
از حیرت و تعجب این قصه های گُنگ
حتی دهان پنجره ها نیز
باز مانده است
طرح چهار
طرح عبوس خطوط موازی دیوار
در لابلای آن همه زردی خشت و سنگ
در چشم من نشانه ای از دوری من است
من با خودم
همچون دو بند موازی این طرح گُنگ
هرگز بر این همه دوری
فائق نمی شویم
طرح پنج
در این ستبر بلند هزار سنگ
حتی دریچه ای
کی آشنا کند؟
زندانیان همارۀ این برج کهنه را
با نور سرخ گونۀ خورشید صبحگاه
طرح شش
آوازهای دور
و دست های پینه بستۀ پیران
گره زده
از دور دست شب تاریخ، - یا تاریک –
فریاد می شوند
طرح هفت
اینک امام صبح
اینک شکوه روشن چاشتگاه نور
اینک طلوع فجر
واینک .............. هزار اینک