نام یزدان ابتدای کار ماست
زاین سبب ایزد همیشه یار ماست
ای صبا از ما بر آن جویای نام
در رجائی شهر برسان صد سلام
واین نصیحت نیز از مایش رسان
زاین غرور و کبر بگذر ای جوان
کاین مقام ومیز همچون روسپی است
دل بدان بستن مرام عقل نیست
روسپی یک دم از آن توست و بس
کی شود عاقل بدین کس هم نفس؟
گاه نفست بر تَبَختُر می کشد
زآتش نخوت دلت گُر می کشد
گه ز نخوت خویش را گم می کنی
با غضب رو سوی مردم می کنی
دست خط این و آن را پاره کن
ضعف نفس خویش را زان چاره کن
لیک سختی با هنرمندان نکن
"هرچه خواهی کن، ولیکن آن مکن"
جنگ با اهل هنر آسان مدان
رستم اینجا صد سپر انداخت، هان
چون به میدان هنرمندان شوی
پیلتن باشی اگر، بی جان شوی
ور شوی در پنجۀ ایشان اسیر
موش می گردی، اگر باشی چو شیر
سخت رویی با هنرمندان مکن
خویش در بند هنر زندان مکن
گرچه دانم کان مقامت کرده خام
درگذر، کاین ننگ می باشد، نه نام
کم دِماغ نفس خود را چاق کن
در کنار عقل خود اطراق کن
دل مبند ای جان بدان جاه بلند
دل بر ایمان و به تقوایت ببند
یک مسافر خوب از خود هیچ ردی بر جا نمی نهد. لائو تسه
http://2dto3d.ir
سپاسگزارم ولی ارتباط جملۀ قشنگتان را با این شعر کشف نکردم
یک مسافر خوب از خود هیچ ردی بر جا نمی نهد. لائو تسه
http://2dto3d.ir