او را دیدم با قامتی میانه و با سینه ای فراخ به آیه های بلند غرور می مانست
بر گونه های او انبوه محاسن سیاه و پرپشتش به ماه و به خورشید نه، به نور می مانست
او را دیدم حتی سلام مرا نیز پاسخ گفت نور از صدای لطیفش نمی شکست |
|
|
او خود ترانه بود و به شعر و شعور می مانست |