مگر عیسی ز جُلجِتّا صلیب آویز می آید
که مریم موی افشانده غبار آمیز می اید؟
مگر قوم یهود از نو پرستیدند گوساله
که موسی از سر سینا چنین بستیز می آید؟
مگر گل بوته پژمرده؟ مگر خورشید افسرده
که بعد از هر زمستانی ز نو پائیز می آید؟
مگر ایوان کسری را شکافی دیگر افتاده
که اشک و آه از چشم و دل پرویز می آید؟
مگر شیرویه دریده دوباره سینۀ پرویز
که اینسان بی سوار و تک، به تک شبدیز می آید؟
مگر محراب خونین شد؟ مگر فرق علی بشکافت
که محزون هر پزشکی از پی تجویز می آید؟
مگر فریاد "هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی" آمد باز
که زینب این چنین محزون و حزن انگیز می آید؟
مگر صاحب زمان آمد؟ مگر عمر جهان طی شد
که صوت صور اسرافیل رستاخیز می آید؟
نه جانا، این همه اندوه لبنان و فلسطین است
صدای ناله های مردم شبخیز می آید
به سوی قدس خشماگین و جان برکف قدم بردار
توهم "کاوه" علم بردار، فریدون نیز می آید
درود بر شما بزرگوار
جناب کاوه عزیز، دست مریزاد. آفرین بر شما، قلم تان نویسا، حسابی بهره مند شدیم.
زنده باشید.
.
.
به خوانش «شِکوه های خرانه»، در محل چمنستان حزب مستطابمان رسماً دعوتید.
اهل چمن چشم انتظار حضور پرمهرتان هستند.
خیر پیش. [گل]
سپاسگزارم