سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

نگار جان ستان ما

نگاری آمده هر هفت کرده

به بر تن پوشی از زربفت کرده

فشانده خرمن زر تا کف پای

در آن خرمن نهاده جای بر جای

عقیق و لعل و یاقوت رُمانی

رَمارَم از نگین ها، آنچه دانی

نهاده تاجی از فیروزه بر سر

مرصع گشته با الماس و مرمر

گَهی پوشد به الماس سر تاج

حریری کاو کند دنیای من داج

گَهی آن مرمر افسر بپوشد

چه گویم؟ پند من را کی نیوشد؟

زمانی اشک ریزد از دو دیده

که گویی پردۀ چشمش دریده

زمانی دُر کند پِلاّرۀ اشک

ز مروارید او اصداف در رشک

چو گرید آن حریر از سر گشاید

پرنگ هفت رنگی در سر آرد

وگر آهی کشد افلاک گیرد

بساط فرش زر از خاک گیرد

دو لیمویش رسیده در تب و تاب

چه شیرین و چه ترشش هر دو پر آب

نه گل مانده است در بستان نه گلبان

دم سردش ز گل ها می ستد جان

ببین کآخر چه سان این سنگدل یار

ثریا سرنگون کرده است از دار

به باغ آتش زده از میوۀ نار

درختش پنجه در خاک از بر و بار

نگار دیگران عیسای ثانی است

نگار ما به کار جان ستانی است

نپنداری که دختی نوجوان است

نگار ما بهار عارفان است

که طبع "کاوه" پروردش بدین سان

نگاری کاو ز گل ها می ستد جان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد