هر دو در ایستگاه بودیم
من با چمدانی در دست
او با دستانی در جیب
ناگاه
تمام ایستگاه رفت و او را با خود برد
و من
در ازدحام کوپه
چه تنها مانده بودم
با احترام به دوست عزیز مرحومم "قیصر امین پور"
لعنت و نفرین به هر چه مار و سیب
چارۀ نیرنگشان هوشم نشد
گفت آدم شو که برگردی بهشت
از همان دم هرچه می کوشم، نشد
دوش ماری روی کتف من نشست
کاوه هم درمانگر دوشم نشد
از آسمان ها، طلوع نورو سحر رسیده
حماسه سازان، حماسه سازی دگر رسیده
ز خاطرات دفاع و ایثار و سربلندی
نشانه ای از، شکوه و شور و شرر رسیده
مردی از آئینه، با خویی دل پسند
ایران بی کینه، ایران سربلند
ز بطن مردم، برای مردم به عزمِ عزّت
یکی به پا خاست،به سان کاوه ز راه همت
یکی به پا خواست، که بشکند راه و رسم پیشین
که آورد باز، به روح و جان و به قلب ملت
امیدی بر زندگی، در خاکی ارجمند
ایران بی کینه، ایران سربلند
هوا هوای طرب زای عشق با حواست
نماز عشق به پا می کنم که او با ماست
گناه عشق تو بر گردنم، بهانه میار
اگر که عشق گناهی به عالم بالاست
ملائک ازسفر عرش تا زمین خواندند
هوا هوای طرب زای عشق با حواست
گفت: "من یعرف بالفاظ العرب1
می رود در باغ جنّت بی محن
لیک هر بی دین به روز واپسین
در جهنم فارسی گوید سخن"
اخگری از پارسی دوزخ به است
از بهشتی که بود نامش عدن
1 - هرکس با زبان عربی آشنا باشد