سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)


جان جواد دوش کجا بوده ای؟

شک نکنی، در دل ما بوده ای

دوش گرفتی و کمر درد رفت

ای که همیشه سرِپا بوده ای

موگرینی آمد، به تو اشتون گفت

بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟

گفت کَری من که ترا بوده ام

آه که تو دوش کِرا بوده ای

لیک به انگارۀ دل واپسان

در سفر آمریکا بوده ای

کشک برم تا بر دل واپسان

چون که تو دل واپس ما بوده ای

هوش تو دیدیم گَهِ گفتگو

تیزتر از باد صبا بوده‌ای

آن دگران رنج و بلا بوده اند

صرف، شما رفع بلا بوده ای

خندۀ از قعر دل تو گواست

حکم برنده، شما بوده ای

رنگ نداری و زرنگ جهان

هستی و از روز کذا بوده ای

فارغی از زرد و سفید و بنفش

تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

تهران  94/11/5

 

به مناسبت 13 دی یادروز بابک خرمدین

                                        

هرچند به صد مسلک و صد آئینیم

دلدادۀ این گربۀ پولادینیم

زرتشتی و عیسوی، مسلمان و یهود

ما یک دِلِگان، بابک خرّمدینیم

بیسیم



حاج ششش حاجی نمی آید صدا؟

روسری اینجاست تنها درد ما

دشمن ما مانتوی بی دکمه است

بمب بشقابی است روی بام ها

استخوان هایت همین جا مانده ششش

تازگی از جبهه برگشتی شما

ششش حاجی ششش بیسیمــت نبود

بردیش با خود؟ شنیدی ماجرا؟

ششش حاجی، یاد تو هست آن دکل؟

حفظ شد با خون هوشنگ و رضا

اختلاس و دزدی اینجا ششش نیست

مانده بیرون زلف از حکم خدا

ششش حاجی پشت خط یک کم بمان

نیروی تازه نفس آمد ز را(ه)

چی؟ برادر، من فقط یک موجی ام

صبر کن، من، نه، چه جرمی، من؟ چرا؟

پشت خط، حاجی است آن جا در بهشت

ششش حاجی ششش حاجی ششش حا...

"کاوه" "کاوه" حاجیَم ششش "کاوه" ششش

"کاوه" هستی؟ ششش پس رفتی کجا؟

ره آورد

به مصطفی بادکوبۀ عزیز در آستانۀ سفرش به قونیه

 

ره آوردت کمی عرفان بیاور

کمی عشق و کمی عصیان بیاور

سماعی کن بر ملای رومی

کمی، تنها کمی "انسان" بیاور

کاوه   تهران 94/9/18

 

و پاسخ آن نازنین

 

برادر جان ، ز طنزت شاد گشتم

زغم ها لحظه ای آزاد گشتم

تو دانی عشق و عرفان خود همینجاست

همینجا عاشق « استاد» گشتم

یک بام و دو هوا

کــبوتر پرگشود و رفت از ایوان

بــه بال عشق از این کاشانه پر زد

از این خانه پرید و لانۀ عشق

از این ایوان به ایوانی دگر زد

مــرا چشمی است اشک و چشم دیگر

ســراسر شور، شادی، شوق، لبخند

دوباره قصۀ یک بام و دو حال

هــوای ابری وخورشید، هم چند

یــکی جان مرا از من جدا کرد

یــکی که آمد و خود جان من شد

نــفس از سینه می بُرد و نفس بود

لــبالب شد دل از او، روح و تن شد


این شعر که به مناسبت ازدواج دخترم سروده ام موشح دو ستونی است، به این معنی که حروف اول مصراع های فرد یک کلمه و حروف اول مصراع های زوج کلمه یا عبارت دیگری را تشکیل می دهند که مکمل هم هستند