چارانۀ زیبائی که علیرضا حمیدی نازنین در پنجاه و نهمین سالگرد زادروزم برای من سرود
ای که پنجاه ونه شدی برخیز
شعر
تو بر بدان چو فلفلِ تیز
دارم امید آن ز نزد شما
غم
فراری شود چه گنده چه ریز
آشیخ سلام، حال شما؟ |
|
چه طوره احوال شما؟ |
||
|
حق نداری خسّه بشی |
|
||
حرف تو دلم فراوونه |
|
نگی بذار تا بمونه |
||
|
حق نداری خسّه بشی
اسیر و دس بسّه بشی |
|
||
گفتی دوباره این وطن |
|
گفتی دوباره شیخ حسن |
||
|
حق نداری خسّه بشی
طوطی نوک بسّه بشی |
|
||
گفتی حصار و میشکنی |
|
پرده ها رو پس می زنی |
||
|
حق نداری خسّه بشی
با نخشون بسّه بشی |
|
||
|
تو اصفهان واسه همه |
|||
|
حق نداری خسّه بشی
شیر قفس بسّه بشی |
|
||
وخ نداری خیلی زیاد |
|
هزار و چارصدم میاد |
||
|
حق نداری خسّه بشی
آهوی پا بسّه بشی |
|
||
یادت میاد شعرای من؟ |
|
که گفتمت با فوت و فن؟ |
||
|
حق نداری خسّه بشی
امید یخ بسّه بشی |
|
||
یه حرف دیگم بودش، راسی |
|
بی ترس و بی رودرواسی |
||
|
حق نداری خسّه بشی
از گله دل بسّه بشی |
|
سردمان کرده اند
آن چنان سرد
که حتی تنور وعده های دهل وار هم گرممان نمی کند
سنگمان کرده اند
آن چنان سنگ و سرد
که حتی تیشۀ مرگِ معدنچیان هم نمی کَنَدمان
برای سنگ های منجمد
سگ های باز
کلید و گازانبر
چه تفاوت دارد؟
کاوه تهران 1396/2/14
جان
جواد دوش کجا بوده ای؟
شک نکنی، در دل
ما بوده ای
دوش
گرفتی و کمر درد رفت
ای که همیشه سرِپا بوده ای
موگرینی
آمد، به تو اشتون گفت
بی من
بیچاره چرا بودهای؟
گفت
کَری من که ترا بوده ام
آه که تو دوش
کِرا بوده ای
لیک
به انگارۀ دل واپسان
در سفر آمریکا
بوده ای
کشک
برم تا بر دل واپسان
چون که تو دل
واپس ما بوده ای
هوش تو
دیدیم گَهِ گفتگو
تیزتر از باد صبا بودهای
آن دگران
رنج و بلا بوده اند
صرف، شما رفع بلا بوده ای
خندۀ از
قعر دل تو گواست
حکم برنده، شما بوده ای
رنگ نداری
و زِرَنگِ جهان
هستی و از روز کذا بوده ای
فارغی از زرد و
سفید و بنفش
تو ز همه رنگ جدا بودهای
تهران 94/11/5