سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

نمی توانند هیچ یک از راه های کلاممان را فیلتر کنند

در انجیل یوحنا باب اول چنین می‌خوانیم:

در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شده. به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود؛ و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی


و در آیه 32 سوره توبه چنین می‌خوانیم:

یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «32».

مى‌خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند، ولى خداوند جزاین نمى‌خواهد که نور خود را به کمال برساند، هرچند کفّار، ناراحت باشند.


نمی توانند (نور) خدا (کلمه) را فیلتر کنند. این وعدۀ الهی است

حضرت شمس .......

این سروده را فرزند عزیزم ( س . ح . آ . ح ) عبدالزهرا (که هم شاعراست، هم روحانی، هم ورزشکار و هم بسیاری توانائی های دیگر دارد) در زمانی که نسبتاً تازه در وادی شعر قدم نهاده بود برای من سرود، البته پا به پای هم پیش رفتیم و امروز بحمدالله شاعرخوبی شده است. برایش آرزوی موفقیت های بزرگ و بزرگتر دارم



باعرض سلام و ادب به محضر استاد مسلّم ...جناب استاد کاوه و دوستان عزیزو گرامی...
برگ سبزی است تحفه درویش....

حضرت شمس.......

 

مرد و زنهایی که مارا محرمید

حرف این طفل ادب را بشنوید

حضرت استاد گر اذنم دهد

پا به روی چشم زارم گر نهد

آخر هفته به پابوسش روم

خاک پایش را به چشمانم نهم

دیدگانم را بهاری می کنم

اشک شوق از دیده جاری می کنم

بوسه ای میگیرم از دستان او

تا دمی خود را کنم مهمان او

آرزویم دیدن رویش شده

دل اسیر طاق ابرویش شده

حضرت استاد کاوه شمس دل

کرده این طفل دبستان را خجل

اذن فرموده به پابوسش روم

ساعتی مهمان احسانش شوم

درس شعر از مکتبش آموختم

در فراقش مثل شمعی سوختم

بخت و اقبالم چه با سر آمده

شام هجرش گوئیا سر آمده

رخصتی داده به دربارش رسم

سر به زیر مقدم پاکش نهم

چون به درک محضرش نائل شوم

بر هزاران منفعت قابل شوم

السلام ای حضرت شمس دلم

حضرت استاد نازو خوشگلم

در فراقت ابر باران بوده ام

هر سحر خون جگر نوشیده ام

شام هجرانم دگر آخر رسید

آفتاب بخت من امشب دمید

شمس رویت شمس دیوانم شده

چشم زیبایت غزلخوانم شده

احتیاجی نیست من صحبت کنم

آمدم شمس رخت رؤیت کنم

ای سرو جانم به قربان سرت

آمدم زانو زنم در محضرت

آمدم طفل دبستانت شوم

آمدم اینجا که قربانت شوم

آمدم شمس دل زارم شوی

یوسف زیبای بازارم شوی

آمدم جبران احسانت کنم

آمدم جان را به قربانت کنم

آمدم یک دم نشینم در برت

تا نفس دارم بمانم نوکرت

آمدم مجنون دورانم کنی

تا در این دوران غزلخوانم کنی

بیش از این حرفی ندارم شمس من

کاوه اسطوره ام حرفی بزن ...

( س . ح . آ . ح ) عبدالزهرا
1393/10/19

شب بود خسته بودم



گفتم چه کردی آخر با پول آن همه نفت

 

آن خاوری چگونه، یا آن دکل کجا رفت

 

او داد در جوابم این پاسخ هشلهفت

 

 


 

 

دریک نشست رسمی باشرح وبسط وتفسیر

 

گفتی که برد لولو تعبیر مخزن شیر

 

گفتم وقیح هستی، گفتی دگر نده گیر

 

 


 

 

امروز گشت معلوم، بی کمّ  و کاست بودم

 

خاشاک وخس توبودی،من سروِراست بودم

 

گفتی که آلت دست یا مثل ماست بودم

 

 


 

 

این یک به شهر می سوخت، هرذرۀ وجودم


 

آن دیگری به کنسرت،بشکست چنگ ورودم

 

می گفت گر جواز کنسرت داده بودم

 

 


 

 

گفتی که امر کردم انگشت خویش بردار

 

از روی دکمۀ فیلـ...ـتر ای وزیر هشیار


 

گفتم چرا تلگرام شد بسته؟ گفت انگار

 

 


 

 

گفتم که نرخ گوجه چون شد گران و هنگفت

 

قبلی نشانه ای دادازبهرگوجۀمفت

 

اما نشانی تخم، دادی غلط چرا؟ گفت


 


 

 

بار دگر گرفتندایراد از سرودم

 

مانند خاک ایران لرزید تار و پودم



توجیه کرده گفتم: این نکته چون سرودم

 

 

موش

در ادامۀ شعر دوست عزیزم، "عبدالله مقدمی نازنین"


می شود پیدا در آمریکا، ولی

گه "ترامپ" و گاه باشد "بوش" ، موش

موش ماده هم فشن تر از همه است

می دهد موهای خود را پوش، موش

توی هر سوراخ ما سر می زند

تا بیابد حفره، رفته توش، موش

این فرار مغز بهر آدمی است

مانده در بطن وطن، باهوش موش

موش ها بهداشتی تر هم شدند

میرود در "وان" و زیر "دوش"، موش

رد پای کوچکی روی پنیر؟

راه رفته گوئیا از روش، موش

موش ها این دوره پررو گشته اند

می خورد حتی عقاب و قوش، موش

همسر من هم حسابی شد شجاع

دائماً پرسد زمن: "پس کوش موش؟"

جملگی گشتند بعد از انقلاب

هایده، شهرام، ابی، گوگوش، موش

جوی های شهر گشته میکده

می دهد سر، بانگ نوشانوش، موش

موش مثل "عارف" از "قزوین" رسید

مثل "نیما" آمده از "یوش"، موش

موش نی، شیر است گر بازی کند

با دم گربه، چو "بازیگوش موش"

این زمان خوانند شیرش هرکسی

در شجاعت گر شود الگوش، موش

دادم از ترسم پنیری را به موش

گفت پررو: "پس، بده گردوش"، موش

نیستم من سرخ یا آبی ولی

توی ورزشگاه، آبی پوش، موش

جیب ما خالی و سرما می رسد

پوشد از "خز" بهر بالاپوش، موش

گشته ای "روئین تن" و "هرکولِ" شهر

تا به "رستم" هم رسی می کوش، موش

کوفتم شد پاچه، چون دیدم به ظرف

می خورد مغز و زبان و گوش، موش

من ز "لُر" ها انتظارم بیش بود

"بختیاری" شیر بُد، "بهنوش"، موش

لغو شد کنسرت ها اما هنوز

می نوازد "تار" با "چاووش"، موش

موش "خوش خواب" است، از آغاز شب

می کند لامپ مرا خاموش، موش

این هیولا توی جوی آب چیست؟

گشته قد هشت تا خرگوش، موش

گربه "صهیونیست" است از چشم او

راهپیمائی کند خودجوش، موش

"دم کلفتی" گشته از بس خورده است

می گذارد روی آن سرپوش، موش

در وطن با چفیه، خارج با شراب

عکس خود را می کند روتوش، موش

موش چاق و چله ای در جوی آب شهر بود

وارد شعرم شد و کرد وزن آن مخدوش، موش

بود شعر "کاوه" از روز ازل شعری وزین

گشته با اشعار نابم این زمان همدوش موش

بحرطویل اکبر احمدیه برای پنجاه و نهمین سالگرد زادروزم

بحرطویل بسیار زیبای دوست نازنینم اکبر احمدیه که برای پنجاه و نهمین سالگرد زادروزم سروده است


تبریک و سلامم به عزیزی که شده اول مرداد به دنیا و گذشته است بر او شش دهه ازسال ومه و روز و شب و نیزچشیده است همی سردی و هم گرمی ایام و شده کاوه دوران و همی شاعر و هم مرشد و هم شمع به هر انجمنی ، جمع بگردیده بر او اهل ادب ، اهل قلم ، اهل دل و اهل طرب ، شاد بباشی و خداوند تو را حفظ نماید همۀ شش دهه دوم عمرت .