سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

چارانه ها (جِد)

عمری که همه صوم و صلاتم بُد راست

شیطان به فریب از دلم ایمان کاست

امسال مه صیام دل ساغر خواست

سالی که نکوست، از بهارش پیداست


تو و عرش کبریائی، من و کلبۀ نداری

نبود در آن و در این، همه ثروتی است جاری

تو که ایزدی، خدایی، نرسی به گرد پایم

که مرا یکی چو تو هست و تو چون خودی نداری


 

عروه الوثقای من گیسوی توست

قوس محرابم خم ابروی توست

چشمه کوثر، دو چشم مست توست

طوبی من قامت دلجوی توست


  

زنجیر به دست ماست درگیر

نی دست نحیف ما به زنجیر

مائیم اگرچه بر سر دار

دار است به دام ما گرفتار


زهدان زمین هنوز تب دارد

فریاد جگرخراش بر لب دارد

تا زخمه چشم بر تنش ننشیند

بر پیکر خود چادری از شب دارد


کاشکی صلح در جهان می بود

واژه جنگ بی نشان می بود

کاشکی کوچه های شهر همه

کوچة آشتی کنان می بود


چو رفت آن که دلم برده هرچه باداباد

نگاه می کنم به پس پرده، هرچه بادا باد

فراق رنج عظیمی است، من که خواهم رفت

به راه یار سفر کرده، هرچه باداباد


 

دیریست اسیر بی قراری شده ام

چندیست که از خودم فراری شده ام

چون زشت و قبیح و چندش آور، مثلِ

یک زخم عمیق دست کاری شده ام


 

نمی دانم چرا دلگیرم از تو

تمام حج سینه، سیرم از تو

نمی دانم، مگر وارونه گردی

که اینسان شد سیه تقدیرم از تو


نخشبی دیگر و این بادیه سر تا سر چاه

هردمی از دل هر جاه برآید صد ماه

بی افولند همه گرچه به خاک افتادند

هرکه دارد همس کرب و بلا بسم الله

تهران  64/11/5


اسیران ناله ها در سینه دارند

خبرها از شه آدینه دارند

مباد از غم دل ایشان مکدر

که قلبی پاک تر زآئینه دارند

تهران 66/10/10


تا شاه ستم به دار آویخته شد

از پنجۀ کفر خون حق ریخته شد

در جنگ میان ارتش شام و سحر

خون علی و محمد آمیخته شد

تهران 66/10/16


 

ترا یک بار دیدم آه و فریاد

دلم در چنبر زلف تو افتاد

غلط کردم شدم دیوانۀ تو

خودم کردم که لعنت بر خودم باد

تهران 71/11/13


ترا از پشت چادر بو کشیدن

همان بوی تنت را دوست دارم

نشستن بر ستونی تکیه دادن

تماشا کردنت را دوست دارم

بیت الله الحرام 72/10/10


سر تا سر کائنات هست از مادر

آئینه جهان و صورت است از مادر

یعنی است همه فراز و پست از مادر

یا غیر خداست، هرچه هست از مادر

تهران 75/3/5


حالا که خود خواندی مرا تا کوچه عشق

با من دو سه گام دگر هم همسفر شو

من چند کوچه آن طرف تر می نشینم

یعنی که کوی وصل، منشین، رهسپر شو

تهران 77/3/25


 

دل زیمن قدم عشق ز غم آزاد است

قلب من شهر غریبی است که عشق آباد است

دل سراسر همه زخم است، ولی باکی نیست

بر لب زخم دلم شورش این فریاد است

گناباد 83/8/5


چَشِ سُوزِت چی دَریایِه دِ جیوَه

چشم سبز تو چون دریاست در جیوه

چَشِ مَ دالِکه ی دریاس غَریوه

چشم من مادر دریاست ای غریبه

تا سِیلِت کِردِمَه حُونَه ام دِ سیِلَه

از زمانی که نگاهت کرده ام خانه ام در سیل است

گِریوَه دِ گِریوَه دِ گِریوَه

گریه در گریه در گریه

خرم آباد  زمستان 88


تمامی تو رو یک جا می خوامش

کی گفته که زیاده این یه خواهش؟

تن و روحت رو از هم دور کردن

مث کشتن می مونه، نه نوازش

خرم آباد 88/1/19


هر که پا بگذاشت در این خانه از لطف خداست

نان دهیدش، کفر و ایمانش مپرسید این خطاست

چون به جان ارزد به درگاه خدای متعال

هر که باشد خاک پایش توتیای چشم ماست

تهران 16/9/90


تلخ گردیده است کام زندگی

شوکران ریز است جام زندگی

زندگی بار سفر بست و گریخت              

مرگ شد قائم مقام زندگی

تهران 25/10/91


آن قصۀ دیرین که در خاطره پابرجاست

چوپان که دروغ آمیز می گفت که گرگ اینجاست

تنها گنهش این بود، تنهائی در صحرا

افسوس که تنها گرگ فهمید که او تنهاست

تهران 92/8/15


سیبی که تو می دهی به دستم شاید

آئینه ای از هبوط آدم باشد

رندانه بهشت را به سیبی بخشم

از رنگ لبت اگر بر آن باشد رد

کاوه     تهران 94/3/12


سحرا میام که دربون باب الجواد بشم

ظهرا تو سفره خونه، مهمون مهموناد بشم

که اگه عصرا برم هاشمیه گنا کنم

روم بشه شبا دخیل پنجره فولاد بشم

 

تشنمه از آب سقا خونه طلات میخوام

خودمو کوچیکتر از ارزن کفترات میخوام

نه، تو این دنیا ازت قد یه ارزن نمیخوام

بلیت یک سره رد شدن از صراط میخوام

 

تا میام تو حرمت دلم پر از الو میشه

هم صدا با ناقاره خونت دلم یهو میشه

ما که سهلیم، کافرام میان ازت شفا میخوان

گرگ اگه بیاد حرم، کفتر جلد تو میشه

تهران 94/4/23


                                        

هرچند به صد مسلک و صد آئینیم

دلدادۀ این گربۀ پولادینیم

زرتشتی و عیسوی، مسلمان و یهود

ما یک دِلِگان، بابک خرّمدینیم

تهران 94/10/11


 

معنی هموارۀ فتح الفتوح

نقشه ها دارد گواهی با وضوح

نام تو بوده "خلیج فارس" از

اولین روز پس از طوفان نوح

کاوه   تهران 96/7/22


برای رومینا ...


گیرم به کسی تخمِ نِکو، آب فراوان

دادی و ندادی هنر پرورش آن


حاصل ز درو، زودتر از دانه زنی چیست؟ 

یک گندمک نارَس و یک داس پشیمان

ارزروم ٩٩/٣/٩  ٢٠٢٠/۵/۲۹

مقام ومیز همچون روسپی است

نام یزدان ابتدای کار ماست

زاین سبب ایزد همیشه یار ماست

ای صبا از ما بر آن جویای نام

در رجائی شهر برسان صد سلام

واین نصیحت نیز از مایش رسان

زاین غرور و کبر بگذر ای جوان

کاین مقام ومیز همچون روسپی است

دل بدان بستن مرام عقل نیست

روسپی یک دم از آن توست و بس

کی شود عاقل بدین کس هم نفس؟

گاه نفست بر تَبَختُر می کشد

زآتش نخوت دلت گُر می کشد

گه ز نخوت خویش را گم می کنی

با غضب رو سوی مردم می کنی

دست خط این و آن را پاره کن

ضعف نفس خویش را زان چاره کن

لیک سختی با هنرمندان نکن

"هرچه خواهی کن، ولیکن آن مکن"

جنگ با اهل هنر آسان مدان

رستم اینجا صد سپر انداخت، هان

چون به میدان هنرمندان شوی

پیلتن باشی اگر، بی جان شوی

ور شوی در پنجۀ ایشان اسیر

موش می گردی، اگر باشی چو شیر

سخت رویی با هنرمندان مکن

خویش در بند هنر زندان مکن

گرچه دانم کان مقامت کرده خام

درگذر، کاین ننگ می باشد، نه نام

کم دِماغ نفس خود را چاق کن

در کنار عقل خود اطراق کن

دل مبند ای جان بدان جاه بلند

دل بر ایمان و به تقوایت ببند

چارانه ها (طنز)

گفتم به نگار شوخ و شنگ و زفتی

تا شیخ نشین ها به چه نیت رفتی

لبخند زد و گفت: سیاست این است

افزایش صادرات غیر نفتی

 

جمعیت افزون شده است ای وای یک کاری کنید

بگذرید از خواب، یاران، اندکی یاری کنید

گوش بر حرف رئیس بخش بهداری کنید

لطفاً از آوردن اطفال خودداری کنید

 

از چهره گل نقاب ها بردارید

ابر از رخ ماهتاب ها بردارید

الله جمیل است و ستوده است جمال

دست از سر بد حجاب ها بردارید

 

هالو گفت:

اولین خوشه غزه و لبنان

دومین خوشه دوستان، یاران

در ته سفره ماند اگر چیزی

سومین خوشه ملت ایران

من گفتم:

پس چه شاد چاوز این وسط هالو؟

سومین خوشه هم بود ایشان

و اگر خوشه ها چهار شوند

پنجمین خوشه ملت ایران

 

 

سبز است چراغ چارراه از هر سو

سبز است نشان رفتن از دیگر سو

ما در ره سبز خود نجنبیم ز جای

سرخ است رهت، لیک برو ای ترسو

 

سر سبز ترین چنار تقدیم توباد

قد راست ترین خیار تقدیم تو باد

گویند که دسته ایست در قامت بیل

آن دسته هزار بار تقدیم تو باد

 

خیر، یخ، ناین، نو، نی یِت، کَلاّ

چه زبانی بگویمت، ولاّ(ه)

مردم من تو را نمی خواهند

دیکتاتور، گمشو و برو، یالاّ

 

من چو جسمم، تو چو روحی

من صراحی، تو صبوحی

ای تمام هستی من

می شوم حاجی فتوحی

 

یک عمر به حسرتی که آنی

با دلبر تازه ای بمانی

چون صیغه نشد زن جوانی

دریاب عیال پیر "بانی"

 

یک سیاستمدار خوب و اصیل

چه کند گر سفر کند برزیل

بی گمان گر جوان بود یا پیر

سوی استخر می ره تا بره زیر


از جملة لذّات جهان فانی

سخت است گذشتنی بدین آسانی

لیکن همه لذّات جهان ترک کنی

گر لذّت ترکِ، ترکِ لذّت دانی

 

یک کبوتر از سر کاجی پرید

چرخ زد، رو سر من عدل ر...

من نگشتم خشمگین، گفتم سپاس

بر خدا، چون گاو بی پر آفرید

 

نه از لیلون خود قَر کرده بیدم

نه عشقی از خودم در کرده بیدم

گرفتم پول یا مفت و از این راه

تمام ملت و خر کرده بیدم

 

وقتی که گیر می دهد، همه جا بند می شود

مثقال ذره ای حساب خداوند می شود

بنشین به نرخ روز و بهره بانکی حساب کن

یک سیب کال نیم خورده مگر چند می شود

 

گفتم که مرا با لب تو حق نمک

گفتا که شکر خورده ای و نمک، نمک

گفتم که تو ترک بچه دوزی، نه نمک*

گفتا که بکش دست از این دوز و کلک

*- در زبان آذری "دوز" به معنی "نمک" است          

 

دریافت فایل صوتی

یک روز کسی گفت که ما هشیاریم

کورش تو بخواب، چون که ما بیداریم

کورش، تو چرا خام شدی خوابیدی؟

برخیز، ببین چه حال و روزی داریم

 

در مصرف برق صرفه جو باید بود

در مصرف آب بی وضو باید بود

در مصرف گاز صرفه جویی بکنید

سرد است هوا؟ لای پتو باید بود

 

ماه از پس ابر چهره بنمود مرا

یک باره حجاب زهد بگشود مرا

یک بچّة خوبِ مثلِ آدم بودم

حوا به گناه گندم آلود مرا

تهران 80/5/3

 

نالید به نزد حق یکی بد اختر

نه یک پسر آورد زنم، نه دختر

من هیچ نکرده ام خدا، لیک بگو

شهرام چه کرد، تا که گردید پدر؟

تهران 83/10/18

 

مَرِه اَز او سَری دونیا تا تی کوچَه فَکِشی

بِه هَوایی کِه دَنِم خیالِ پوچَه فَکِشی

هَر چی پورسَم می جَوابَه هَمِه سَر بالا دِهی

تا تی حالَ فَگیرَم، تی لَب و لوچَه فَکِشی

تهران 84/6/10


دیروز نمود سکته همسایۀ ما

رانندۀ آمبولانس می گفت او را

امروز کمی بمیر، شاید فردا

یک راست ترا برم بهشت زهرا

کاوه   تهران 7/4/86


همسایۀ ما داد به تو عمرش را

فی الفور خریدند فریزر آن ها

زیرا که شده تمام تا آخر دی

سهمیۀ بنزین بهشت زهرا

                    کاوه   تهران 7/4/86

 

بار دیگر شد چراغان، کوی و برزن

گشته روز زن دوباره، کف به هم زن

گو، ز من بر جملة این زن پرستان

کم بگو، زن، کم بگو، زن، کم بگو، زن

تهران 86/4/11

 

تا شاهد بوی نفت سفره باشیم

هر روز کمی به سفره مان می پاشیم

این سهمیه نفت برای سفره است

ورنه توی باک خودرومان می شاشیم

تهران 86/4/15

 

روز سر سفره بوی نفت امروز است

چون سهمیه مان سه لیتر در یک روز است

بر قصه رفت و آمد ما ریدند

پنداشته اند خودروها گُه سوز است

تهران 86/4/15

 

گفتند که نفت را چو ملت دارند

بر سفرۀ جمله بوش را می آرند

بوش آمد و کاندولیزا رایس و مرکل

یک قطره برای تو به جا نگذارند

تهران 86/4/15


برای مبحث فقر و نداری

به وقت زنگ انشا کودکی گفت

به قدری خانة ما هست کوچک

که دیشب مادرم زیر پدر خفت

اصفهان 87/10/1

 

هروقت قلم گرفته ام در دستم

گفتند ورای خط قرمز هستم

تا بگذرم از این همه خط قرمز

خود را به نماد سبز مردم بستم

تهران 88/10/7

 

گفتند بران اجنه با بسم الله

گفتیم تو گفته ای چرا بسم الله

یک اکسیجن و با دو اتم ئیدروجن

با خوردن آب گو سه تا بسم الله

تهران 90/3/7

 

گفتند حماسه واژه ای بی معناست

گفتند که اقتصاد مال خرهاست

امسال حماسه اقتصادی شده است

سالی که نکوست از بهارش پیداست

تهران 92/1/9

در سال جهاد اقتصادی سر راست

خوردند هرآنچه داشتم بی کم و کاست

امسال حماسه اقتصادی شده است

سالی که نکوست از بهارش پیداست

تهران 92/1/9



خواستی که مدیر دنیا شی

دست کم هم قد اوباما شی

اگر اسفندیار هم باشی

چشم داری نشانه ما شی

تهران 92/4/23

 

گفته بودی "وزیر تو هولوست"

کاش من جای آن هلو بودم

گفته بودی "لولو ممه را برد"

کاش من جای آن لولو بودم

تهران 92/4/23

 

دختر سر سبزه زار شد، زار گریست

کای سبزه چرا شوهری از بهرم نیست؟

این سبزه که امروز گره خوردۀ ماست

تا سبزه خاک ما گره خوردۀ کیست؟

تهران 93/1/13

 

خشت اول چون نهد معمار کج

خشتکش را بر سرش بگذار کج

ورنه گر کوتاه آیی خوش خوشک

تا ثریا می رود دیوار کج

تهران 93/1/20

 

آن شیخ کلید دار با عزت و جاه

با قبلیِ بی کتاب می شد همراه

گر نفت ندادند به تو، در عوضش

یارانه «زکیسه» توهم پر زد، آه

تهران 93/1/26




دیدیم در آئینه ها

گلشیفته شیرینه ها

بعد از فرار مغزها

اینک فرار سینه ها

کاوه تهران 91/10/28


یکی گفـ(ـت) تار ابعادش قشنگه

َو نِی همبونه که بادش قشنگه

من از تنبور و نی همبونه و تار

پسندم اون که استادش قشنگه

کاوه     تهران 19/2/94


شوهرم رقصید آن شب با سحر

من فقط قلیان کشیدم تا سحر

آتش قلیان سحر خاموش شد

در دلم شد آتشی برپا سحر

کاوه     تهران 20/2/94


دو چشمت شد خمار و بلکه بیمار

دو ابرو خنجر زنگی غدار

اگر خواهی شود لبهات چون یار

سبیلت را چنان ابروت بردار

کاوه     تهران 94/2/22


گفتم که رباعی جدیدی گویم


اینک که شهید تازه مان نِمر بُوَد

بی قافیه شد مصرع آغازم چون

افسوس، فقط قافیه اش شمر بُوَد

                        کاوه     تهران 94/10/25


چون یک طرفه تمام تضییغات! است

شورا ست که شایسته تشویقات است

جایی که مسیر کاندیداها بسته است

کاندیدترین، دکتر تزریقات است 

کاوه   تهران 1394/11/11


چون داد به ما "پیام عالی" "هالو"

گشتند جنوبی و شمالی هالو

قاضی که به معنای اخص هالو بود

پرسید که کیست این حوالی هالو؟         

                        تهران 94/12/26


گر می به پیاله سم شود  می خندیم

سرتاسر شهر غم شود می خندیم

البته به شرط آن که از روی سرِ ...

... ما سایۀ شیخ کم شود می خندیم

                          

کاوه   تهران 95/10/14


 

نیمه شب مستی به راه میکده

این چنین می خواند و مستان از پی اش

من به قربان خمینی میشوم

هم خمش خوبست، هم می، هم نی اش

                                                                       

کاوه   تهران  بهمن ماه 1357

 

چون شنیدم که صاحب هاله

گفته برگشته، من ندارم شک

رأی قزوین و شهرضا را پاک

به خودش اختصاص داده، کَلَک

                                                                       

کاوه   تهران  1396/1/28



چارۀ یک سال، خلصنا نشد

حاجی از شب تا سحرگه می گریست

کارگر جان کند و شب بیهوش شد

بی گنه محتاج این الغوث نیست

کاوه   تهران  1396/3/24


در پارک از آب بازی اخطار شدیم


درخاک نفس زدیم و ناچار شدیم

بر باد شکم اگرچه مختار نئیم

صد شکر که در آتش، مختار شدیم

کاوه   تهران  29/3/1396



کشف حجاب کردی، یک انتخاب کردی


اما پیام بعدش، جداً خراب کردی

گفتی که "با محارم، خوردی تو دوغ و دوشاب"

آخر بگو تو مردم را چی حساب کردی

کاوه   تهران  5/5/1396



گفته است کسی گر که شما دادستانید

یک بند ز انگشت کم از رَبِّ جهانید

تا آن که خیاری برسد تام بر ایشان

یک بند ز انگشت به ایشان برسانید

کاوه   تهران 96/7/22

عوض کنم

باید که انتخاب ننم را عوض کنم1

یعنی که با سلیقه زنم را عوض کنم

گیرم که بوده است ب ب یا که سوفیا

وقت است سوفیا لورَنم را عوض کنم

با آنجلی جولی و جنیفر لوپز، یکی

باید که همسر خَفَنم را عوض کنم

من بت پرست و جمله الّه جمیل، پس

باید که با اله صنم را عوض کنم

آهووشان اگرچه ز من می رمند لیک

با یک غزال، کرگدنم را عوض کنم

در طرح جاگزینی فرسوده با جدید

با ماکسیمای نو، لَگَنم را عوض کنم

آنجا یکی کنار در... ای وای، همسرم

"باید که شیوه سخنم را عوض کنم"2

ورنه چو تاب ضربه او نیست با تنم

یا باید او و یا بدنم را عوض کنم

بانوی من، به کشته خود رحم کن، مرو

ترسیده ام، بمان کفنم را عوض کنم



1- این شعر استقبالی است از اثر دوست عزیزم جناب آقای ناصر فیض که خود نقیضه ای بر شعر دیگری است

2- مصرع از دوست عزیزم جناب آقای ناصر فیض است

 

او را دیدم

او را دیدم

با قامتی میانه و با سینه ای فراخ

به آیه های بلند غرور می مانست

 

بر گونه های او

انبوه محاسن سیاه و پرپشتش

به ماه و به خورشید نه، به نور می مانست

 

او را دیدم

حتی سلام مرا نیز پاسخ گفت

نور از صدای لطیفش نمی شکست

 

 

او خود ترانه بود و به شعر و شعور می مانست