سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

چارانه ها (طنز)

گفتم به نگار شوخ و شنگ و زفتی

تا شیخ نشین ها به چه نیت رفتی

لبخند زد و گفت: سیاست این است

افزایش صادرات غیر نفتی

 

جمعیت افزون شده است ای وای یک کاری کنید

بگذرید از خواب، یاران، اندکی یاری کنید

گوش بر حرف رئیس بخش بهداری کنید

لطفاً از آوردن اطفال خودداری کنید

 

از چهره گل نقاب ها بردارید

ابر از رخ ماهتاب ها بردارید

الله جمیل است و ستوده است جمال

دست از سر بد حجاب ها بردارید

 

هالو گفت:

اولین خوشه غزه و لبنان

دومین خوشه دوستان، یاران

در ته سفره ماند اگر چیزی

سومین خوشه ملت ایران

من گفتم:

پس چه شاد چاوز این وسط هالو؟

سومین خوشه هم بود ایشان

و اگر خوشه ها چهار شوند

پنجمین خوشه ملت ایران

 

 

سبز است چراغ چارراه از هر سو

سبز است نشان رفتن از دیگر سو

ما در ره سبز خود نجنبیم ز جای

سرخ است رهت، لیک برو ای ترسو

 

سر سبز ترین چنار تقدیم توباد

قد راست ترین خیار تقدیم تو باد

گویند که دسته ایست در قامت بیل

آن دسته هزار بار تقدیم تو باد

 

خیر، یخ، ناین، نو، نی یِت، کَلاّ

چه زبانی بگویمت، ولاّ(ه)

مردم من تو را نمی خواهند

دیکتاتور، گمشو و برو، یالاّ

 

من چو جسمم، تو چو روحی

من صراحی، تو صبوحی

ای تمام هستی من

می شوم حاجی فتوحی

 

یک عمر به حسرتی که آنی

با دلبر تازه ای بمانی

چون صیغه نشد زن جوانی

دریاب عیال پیر "بانی"

 

یک سیاستمدار خوب و اصیل

چه کند گر سفر کند برزیل

بی گمان گر جوان بود یا پیر

سوی استخر می ره تا بره زیر


از جملة لذّات جهان فانی

سخت است گذشتنی بدین آسانی

لیکن همه لذّات جهان ترک کنی

گر لذّت ترکِ، ترکِ لذّت دانی

 

یک کبوتر از سر کاجی پرید

چرخ زد، رو سر من عدل ر...

من نگشتم خشمگین، گفتم سپاس

بر خدا، چون گاو بی پر آفرید

 

نه از لیلون خود قَر کرده بیدم

نه عشقی از خودم در کرده بیدم

گرفتم پول یا مفت و از این راه

تمام ملت و خر کرده بیدم

 

وقتی که گیر می دهد، همه جا بند می شود

مثقال ذره ای حساب خداوند می شود

بنشین به نرخ روز و بهره بانکی حساب کن

یک سیب کال نیم خورده مگر چند می شود

 

گفتم که مرا با لب تو حق نمک

گفتا که شکر خورده ای و نمک، نمک

گفتم که تو ترک بچه دوزی، نه نمک*

گفتا که بکش دست از این دوز و کلک

*- در زبان آذری "دوز" به معنی "نمک" است          

 

دریافت فایل صوتی

یک روز کسی گفت که ما هشیاریم

کورش تو بخواب، چون که ما بیداریم

کورش، تو چرا خام شدی خوابیدی؟

برخیز، ببین چه حال و روزی داریم

 

در مصرف برق صرفه جو باید بود

در مصرف آب بی وضو باید بود

در مصرف گاز صرفه جویی بکنید

سرد است هوا؟ لای پتو باید بود

 

ماه از پس ابر چهره بنمود مرا

یک باره حجاب زهد بگشود مرا

یک بچّة خوبِ مثلِ آدم بودم

حوا به گناه گندم آلود مرا

تهران 80/5/3

 

نالید به نزد حق یکی بد اختر

نه یک پسر آورد زنم، نه دختر

من هیچ نکرده ام خدا، لیک بگو

شهرام چه کرد، تا که گردید پدر؟

تهران 83/10/18

 

مَرِه اَز او سَری دونیا تا تی کوچَه فَکِشی

بِه هَوایی کِه دَنِم خیالِ پوچَه فَکِشی

هَر چی پورسَم می جَوابَه هَمِه سَر بالا دِهی

تا تی حالَ فَگیرَم، تی لَب و لوچَه فَکِشی

تهران 84/6/10


دیروز نمود سکته همسایۀ ما

رانندۀ آمبولانس می گفت او را

امروز کمی بمیر، شاید فردا

یک راست ترا برم بهشت زهرا

کاوه   تهران 7/4/86


همسایۀ ما داد به تو عمرش را

فی الفور خریدند فریزر آن ها

زیرا که شده تمام تا آخر دی

سهمیۀ بنزین بهشت زهرا

                    کاوه   تهران 7/4/86

 

بار دیگر شد چراغان، کوی و برزن

گشته روز زن دوباره، کف به هم زن

گو، ز من بر جملة این زن پرستان

کم بگو، زن، کم بگو، زن، کم بگو، زن

تهران 86/4/11

 

تا شاهد بوی نفت سفره باشیم

هر روز کمی به سفره مان می پاشیم

این سهمیه نفت برای سفره است

ورنه توی باک خودرومان می شاشیم

تهران 86/4/15

 

روز سر سفره بوی نفت امروز است

چون سهمیه مان سه لیتر در یک روز است

بر قصه رفت و آمد ما ریدند

پنداشته اند خودروها گُه سوز است

تهران 86/4/15

 

گفتند که نفت را چو ملت دارند

بر سفرۀ جمله بوش را می آرند

بوش آمد و کاندولیزا رایس و مرکل

یک قطره برای تو به جا نگذارند

تهران 86/4/15


برای مبحث فقر و نداری

به وقت زنگ انشا کودکی گفت

به قدری خانة ما هست کوچک

که دیشب مادرم زیر پدر خفت

اصفهان 87/10/1

 

هروقت قلم گرفته ام در دستم

گفتند ورای خط قرمز هستم

تا بگذرم از این همه خط قرمز

خود را به نماد سبز مردم بستم

تهران 88/10/7

 

گفتند بران اجنه با بسم الله

گفتیم تو گفته ای چرا بسم الله

یک اکسیجن و با دو اتم ئیدروجن

با خوردن آب گو سه تا بسم الله

تهران 90/3/7

 

گفتند حماسه واژه ای بی معناست

گفتند که اقتصاد مال خرهاست

امسال حماسه اقتصادی شده است

سالی که نکوست از بهارش پیداست

تهران 92/1/9

در سال جهاد اقتصادی سر راست

خوردند هرآنچه داشتم بی کم و کاست

امسال حماسه اقتصادی شده است

سالی که نکوست از بهارش پیداست

تهران 92/1/9



خواستی که مدیر دنیا شی

دست کم هم قد اوباما شی

اگر اسفندیار هم باشی

چشم داری نشانه ما شی

تهران 92/4/23

 

گفته بودی "وزیر تو هولوست"

کاش من جای آن هلو بودم

گفته بودی "لولو ممه را برد"

کاش من جای آن لولو بودم

تهران 92/4/23

 

دختر سر سبزه زار شد، زار گریست

کای سبزه چرا شوهری از بهرم نیست؟

این سبزه که امروز گره خوردۀ ماست

تا سبزه خاک ما گره خوردۀ کیست؟

تهران 93/1/13

 

خشت اول چون نهد معمار کج

خشتکش را بر سرش بگذار کج

ورنه گر کوتاه آیی خوش خوشک

تا ثریا می رود دیوار کج

تهران 93/1/20

 

آن شیخ کلید دار با عزت و جاه

با قبلیِ بی کتاب می شد همراه

گر نفت ندادند به تو، در عوضش

یارانه «زکیسه» توهم پر زد، آه

تهران 93/1/26




دیدیم در آئینه ها

گلشیفته شیرینه ها

بعد از فرار مغزها

اینک فرار سینه ها

کاوه تهران 91/10/28


یکی گفـ(ـت) تار ابعادش قشنگه

َو نِی همبونه که بادش قشنگه

من از تنبور و نی همبونه و تار

پسندم اون که استادش قشنگه

کاوه     تهران 19/2/94


شوهرم رقصید آن شب با سحر

من فقط قلیان کشیدم تا سحر

آتش قلیان سحر خاموش شد

در دلم شد آتشی برپا سحر

کاوه     تهران 20/2/94


دو چشمت شد خمار و بلکه بیمار

دو ابرو خنجر زنگی غدار

اگر خواهی شود لبهات چون یار

سبیلت را چنان ابروت بردار

کاوه     تهران 94/2/22


گفتم که رباعی جدیدی گویم


اینک که شهید تازه مان نِمر بُوَد

بی قافیه شد مصرع آغازم چون

افسوس، فقط قافیه اش شمر بُوَد

                        کاوه     تهران 94/10/25


چون یک طرفه تمام تضییغات! است

شورا ست که شایسته تشویقات است

جایی که مسیر کاندیداها بسته است

کاندیدترین، دکتر تزریقات است 

کاوه   تهران 1394/11/11


چون داد به ما "پیام عالی" "هالو"

گشتند جنوبی و شمالی هالو

قاضی که به معنای اخص هالو بود

پرسید که کیست این حوالی هالو؟         

                        تهران 94/12/26


گر می به پیاله سم شود  می خندیم

سرتاسر شهر غم شود می خندیم

البته به شرط آن که از روی سرِ ...

... ما سایۀ شیخ کم شود می خندیم

                          

کاوه   تهران 95/10/14


 

نیمه شب مستی به راه میکده

این چنین می خواند و مستان از پی اش

من به قربان خمینی میشوم

هم خمش خوبست، هم می، هم نی اش

                                                                       

کاوه   تهران  بهمن ماه 1357

 

چون شنیدم که صاحب هاله

گفته برگشته، من ندارم شک

رأی قزوین و شهرضا را پاک

به خودش اختصاص داده، کَلَک

                                                                       

کاوه   تهران  1396/1/28



چارۀ یک سال، خلصنا نشد

حاجی از شب تا سحرگه می گریست

کارگر جان کند و شب بیهوش شد

بی گنه محتاج این الغوث نیست

کاوه   تهران  1396/3/24


در پارک از آب بازی اخطار شدیم


درخاک نفس زدیم و ناچار شدیم

بر باد شکم اگرچه مختار نئیم

صد شکر که در آتش، مختار شدیم

کاوه   تهران  29/3/1396



کشف حجاب کردی، یک انتخاب کردی


اما پیام بعدش، جداً خراب کردی

گفتی که "با محارم، خوردی تو دوغ و دوشاب"

آخر بگو تو مردم را چی حساب کردی

کاوه   تهران  5/5/1396



گفته است کسی گر که شما دادستانید

یک بند ز انگشت کم از رَبِّ جهانید

تا آن که خیاری برسد تام بر ایشان

یک بند ز انگشت به ایشان برسانید

کاوه   تهران 96/7/22

عوض کنم

باید که انتخاب ننم را عوض کنم1

یعنی که با سلیقه زنم را عوض کنم

گیرم که بوده است ب ب یا که سوفیا

وقت است سوفیا لورَنم را عوض کنم

با آنجلی جولی و جنیفر لوپز، یکی

باید که همسر خَفَنم را عوض کنم

من بت پرست و جمله الّه جمیل، پس

باید که با اله صنم را عوض کنم

آهووشان اگرچه ز من می رمند لیک

با یک غزال، کرگدنم را عوض کنم

در طرح جاگزینی فرسوده با جدید

با ماکسیمای نو، لَگَنم را عوض کنم

آنجا یکی کنار در... ای وای، همسرم

"باید که شیوه سخنم را عوض کنم"2

ورنه چو تاب ضربه او نیست با تنم

یا باید او و یا بدنم را عوض کنم

بانوی من، به کشته خود رحم کن، مرو

ترسیده ام، بمان کفنم را عوض کنم



1- این شعر استقبالی است از اثر دوست عزیزم جناب آقای ناصر فیض که خود نقیضه ای بر شعر دیگری است

2- مصرع از دوست عزیزم جناب آقای ناصر فیض است

 

او را دیدم

او را دیدم

با قامتی میانه و با سینه ای فراخ

به آیه های بلند غرور می مانست

 

بر گونه های او

انبوه محاسن سیاه و پرپشتش

به ماه و به خورشید نه، به نور می مانست

 

او را دیدم

حتی سلام مرا نیز پاسخ گفت

نور از صدای لطیفش نمی شکست

 

 

او خود ترانه بود و به شعر و شعور می مانست

شراره ها


چه کرده ای به فراقم، که از فراق تو شادم

بگو که دل به که دادی، که دل به غیر تو دادم


عاشقانی بی قرار، خونیانی غم زده

سینه ها در انتظار، دشنه ها ماتم زده


منی که همچو گل آفتابگردانم

چگونه چشم تماشا ز تو بگردانم



گر این حلوا به دست شیخ افتد

گمانم نیست تا افطار پاید



ای شیشه ترد جیوه آگین

ای آینه، ای حجم دروغین


به من گویند این اطراف نبود هیچ تا پستا

نمی دانند من خود آسیابانم در این صحرا


تا که از دستان سربی زخمه ای بر سازهاست

گوشۀ صدری دگر مجموعۀ آوازهاست

کاوه   تهران 78/5/5



یک کاوه لازم است که آهنگری کند

ضحاک اگر که بار دگر رهبری کند


وخدا هم گه گاه
شیطنت ها دارد
تهران 65/1/12

سعید سلیمان پور ارومی:

تا خراب از می شدم ، بردند پیش زاهدم

بررسی‌مان کرد و گفت :«این قابل تعمیر نیست!»

کاوه:

کاشکی پیش من آیی، من که پیر مذهبم

چون که تعمیر شما در حد آن بی پیر نیست

تهران  30/2/93


گر که مداحان همه باشند همچون این صنم

کم ز چوبی نیستم، منبر بسازید از تنم

تهران  93/3/11


پس از توقیف نشریۀ "آسمان"

آسمان بار امانت نتوانست کشید

گشت توقیف که هرکس بتواند بکشد


"به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟!"

بخواست جام می و گفت: پس چرا خالیست؟

"به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟!"

جواب داد ولم کن اجالتاً مستم

تهران  17/7/93


وقتی سیاهچاله مقصد تبعید نور شد

حبس "فتیله ها" به یک دو بهانه بعید نیست

تهران  94/8/21


فقط این پنج حرف و قصه کوتاه

برادر، گرگ، خون، پیراهن و چاه

تهران  94/8/27

 

 

پرسشی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

پس چرا در کل مجلس هیچ دانشمند نیست؟

تهران  94/9/2


"گل" در بر و می در کفِ دیوید بکام است

آن کس که چنین روز نمی خواست کدام است؟

تهران 95/6/16


ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

لیک دیگر نه به این حد و نه در این ابعاد

تهران 96/3/17


بی چاره درخت های خانه

خم کرده به زیر برف شانه

تهران 96/11/8



قالیچۀ پرنده چرا از اوج

بر خاک خشک این وطن افتاده؟


آیا نگین و مُهر سلیمانی

در دست دیو و اهرمن افتاده؟

ارزروم 98/10/22


چارده

تندریم و گوش، کر داریم ما

آذرخشیم و شرر داریم ما

ابر نیسانی باران آوریم

در دل خود شور و شر داریم ما

نو بهاریم و به گل آبستنیم

غنچه های خوبِ تر داریم ما

رنگ پائیز از زمستان زادگان

دشمنانی بد گهر داریم ما

باغبان را گو هزاران باغ گل

از فدک هم تازه تر داریم ما

تیغ بر فرق شقایق می زنند

هر سحر شق القمر داریم ما

ژاله ایم و روی برگ لاله ها

تشت ها خون جگر داریم ما

خشکسالی گر بیاید سوی باغ

بر سر صد نیزه سر داریم ما

خود گل خورشید گردانیم از آن

سجده از شب تا سحر داریم ما

باقر علم گلیم آنسان که از

بوریا حاصل شکر داریم ما

راستی ما سرو را آموختیم

مکتب صدق و هنر داریم ما

از لطافت مایۀ رشک گلیم

لیک گلچینی اگر داریم ما

کِظم و لطف خود به یک سو می نهیم

خانه اش زیر و زبر داریم ما

شاخ طوبی را رضائیم ار چه خود

صد ارم در زیر پر داریم ما

آیت تقوا و پرهیزیم اگر

جلوه ها چون نیلوفر داریم ما

پاکی باران و ابر رحمتیم

روی نَقیِ گل اثر داریم ما

حجم زندان را ز گل آکنده اند

محبس گل هم مگر داریم ما

باغ یعنی انتظاری در حضور

از گل نرگس خبر داریم ما

سینۀ آئینه پاک از نور ماست

شیشه را از سنگ بر داریم ما